۱۳۸۱/۰۶/۰۷

.......
هديه من به مادرم به خاطر روز مادر:
.......
نگراني براي من.....
نگراني براي او......
هر لحظه و هميشه...
چه دردي کشيدي
آن زمان که وقت به دنيا آمدنم بود....
با چه شوري و با چه عشقي....
بزرگم کردي....
با هزاران اميد و آرزو....
با ذره ذره وجودت.......
شمع شدي....
و براي روشني بخشيدن به من ،
خاموشي خود را
آب شدن خود را
با جان و دل خريدي.....
از صورتت
از چينهاي صورتت
پيداست...
آن همه رنج و تلاش و خون دل خوردنت....
و من آيا ميتوانم جبران کنم؟؟؟
اصلا آيا ايثار و فداکاري تو ،
قابل جبران است؟؟؟
مي انديشم با خود....
به ياد مي آورم لحظه اي را
که دلت را شکستم ، با لحن صحبتم...
خودم را نميبخشم...
اما تو مرا بخشيدي...
و به من درس گذشت آموختي....
درس معرفت...
مادرم
ميگويند: "بهشت زير پاي مادران است"
ولي من ميگويم:
بهشت هم براي تو
و در برابر ايثار تو
کم است...
....
...
..
.

هیچ نظری موجود نیست: