۱۳۸۳/۰۹/۰۶

آن سيه چرده كه شيريني عالم با اوست ،
چشم ميگون لب خندان دل خرم با اوست ...
..
گر چه شيرين دهنان پادشهانند ولي ،
او سليمان زمان است كه خاتم با اوست ...
..
خال مشكين كه بدان عارض گندمگون است ،
سر آن دانه كه شد رهزن آدم با اوست ...
..
دلبرم عزم سفر كرد خدا را ياران ،
چه كنم با دل مجروح كه مرهم با اوست ...
..
روي خوب است و كمال هنر و دامن پاك ،
لاجرم همت پاكان دو عالم با اوست ...
..
با كه اين نكته توان گفت كه آن سنگين دل ،
كشت ما را و دم عيسي مريم با اوست ...
..
حافظ از معتقدان است گرامي دارش ،
زانكه بخشايش بس روح مكرم با اوست ...
...
..
.

۱۳۸۳/۰۹/۰۱

بدترين چيزي كه ممكن است بر سرمان بيايد ،
اتفاق هاي ناگوار نيست...
بلكه آن است كه هيچ چيز به سرمان نيايد .
.
هر اندازه كه سزاوار و شايسته باشيم ،
تا هنگامي كه زندگي بهتري را در خيال نپرورانيم
و بر خود روا نداريم ،
به آن دست نخواهيم يافت.
.
تغيير ناچيز امروز فردايي سراپا متفاوت را رقم مي زند.
به آن ها كه در زندگي راه هايي دشوار و والا را انتخاب مي كنند ،
پاداشي برتر داده خواهد شد ، هر چند پس از سالها .
.
ماييم كه جهان پيرامونمان را مي آفرينيم .
به آنچه شايسته آنيم دست مي يابيم ، نه بيش نه كم .
چگونه مي توان از زندگي خودآفريده بيزار بود ؟
كيست جز ما كه بايد سرزنش يا ستوده شود ؟
كيست جز ما كه هر زمان بخواهد ،
مي تواند همه آنچه را كه پديد آورده دگرگون كند ؟
...
..
.
::يگانه::ريچارد باخ::

۱۳۸۳/۰۸/۲۳

چقدر خوبه ،
بعد از يه بارون حسابي و
تحمل سرماي پيش بيني نشده ،
وارد خونه ميشي و از گرماي خونه لذت ميبري ....
...
من البته اصولا سرمايي هستم و با گرما ميونه اي ندارم ،
اما بدون شك ارزش و زيبايي هر چيز تو اين دنيا ،
به وقتش به آدم اثبات ميشه ،
كه دير و زود داره اما سوخت و سوز نداره ...
...
تا گرما نباشه از سرما نميشه لذت برد ،
و تا سرما نباشه از گرما ...
...
و تا سختي ها و دلتنگي ها نباشه ،
يافتن آرامش نيز "لذت بخش" نخواهد بود ...
...
..
.

۱۳۸۳/۰۸/۱۶

چقدر بايد صبور بود ؟
چقدر بايد تحمل كرد ؟
چقدر بايد اميد داشت ؟
چقدر بايد با "شور و نشاط" ،
تحمل سختي ها رو ادامه داد ؟
پايان اين صبر چه زماني فرا ميرسه ؟
......
؟؟؟
؟؟
؟