۱۳۸۳/۱۰/۰۶

واقعا فوق العاده است!
وقتي "خودت" به تنهايي تلاش ميكني و مسئله يا مشكلي رو حل ميكني ....
وقتي كه مشكل حل شد به مسير حل اون متمركز ميشي ....
باورت نميشه كه خودت حلش كرده باشي ...
پيچيده تر از اوني كه فكرش رو بكني به نظر ميرسيد ،
اما تونستي با اندكي فكر و تلاش ،
و "وسعت بخشيدن" به فكر و ديدت ، حلش كني ...
گويي دنيا رو بهت دادند !
چقدر خوشحالي و سرمست ،
تنها و تنها از " حل يك مشكل كوچك اما بزرگ " ....
...
..
.

۱۳۸۳/۰۹/۲۹

جز "حيرت" چه ميتوانم بكنم ؟
جز "شگفتي" حال ديگري ميتوانم داشت ؟
در بزرگي تو ، در مهرباني تو ، در بيكرانگي تو ....
...
توكل بر تو اي يگانه ترين .

۱۳۸۳/۰۹/۲۵

اگر همين يك نكته نيز تنها فايده درس "طراحي الگوريتم" باشد ،
باز هم غنيمت است :
...
براي داشتن يك زندگي "بهينه" بايد تمام اجزاء زندگي را ، از كوچك به بزرگ ، بهينه كرد ...
،
بايد در انتخابهاي مختلفي كه ميتوان داشت ، بهينه ترينشان را برگزيد ...
و نكته مهم تر اينكه :
اين موضوع اساسا در مورد كوچك ترين انتخابها اهميت بيشتري پيدا ميكند!
چرا كه مجموع انتخابهاي به ظاهر كوچك ، شرايط بزرگتر و با اهميت را ميسازند ...
به معناي ديگر انتخابهاي بزرگ بهينه نخواهند بود ،
مگر آنكه انتخابهاي كوچك قبلي ، بهينه بوده باشند! ....
،
و در نتيجه يك "زندگي بهينه" مجموع انتخابها و اجزاء بهينه "به ظاهر كوچك" است ! ...
...
..
.

۱۳۸۳/۰۹/۲۰

مه عجيبيه ...
انتهاي جاده نامعلومه ....
مقصد ناپيداست ...
گويي هر چه جلوتر ميري ،
از مقصد ، دورتر ميشي ...
در ترديدي كه راه را اشتباه نيامده باشي ...
حق هم داري ،
درستي و نادرستي راه هر دو امكان پذير است ...
در مسيري كه با مه پوشيده و آميخته شده ،
در جاده هايي كه هر كدام ،
مدعي مقصد حقيقي اند ...

۱۳۸۳/۰۹/۱۱

خيلي جالب و البته عجيب و در نهايت طبيعيه :
.
"در يك جامعه و محيط بي نظم ،
طلب نظم بي معنا و مفهوم است .... "
.
در نتيجه اگر اونهايي كه با اين بي نظمي اخت پيدا كردند ،
اونهايي رو كه در جستجوي نظم اند ،
به حساب نياورند و به راحتي حقوقشون رو زير پا بگذارند ،
نبايد تعجب كرد!
البته اگر غير از اين بود و شد! ،
تعجب واجبه!
...
..
.