۱۳۸۶/۱۲/۰۴

این اولین باری بود که واسه یه امتحان ،
حتی یه کلمه هم نخونده بودم!
اونم چه امتحانی ؟؟؟
کنکور !!!
تا حالا پیش نیومده بود که امتحانی داشته باشم و
تا چند دقیقه مونده به شروع آزمون هم که شده دست از مرور کردن مطالب بردارم!!
اما این بار ،
بی خیال تمام این مکررات شدم!
گفتم بگذار این مدلی اش رو هم امتحان کنیم!
و امتحان نکرده از دنیا نریم!!
...
به دلیل بی خیالی بیش از حدم هم ،
دیر از خونه راه افتادم و با ترافیک عجیبی مواجه شدم !
و در نتیجه مجبور شدم چهل دقیقه راه رو پیاده طی کنم تا برسم سر جلسه!
...
در کل ، تجربه ی جالبی بود ...
آزمون کنکور در کمال بی خیالی برای شخصی که ،
هیچ آزمونی رو تا به حال با بی خیالی طی نکرده بود!
...
..
.

۱۳۸۶/۱۲/۰۳

بهش میگم کسی اگر "واقعا" بخواد ،
میتونه تمام موانع و محدودیت ها رو پشت سر بذاره ...
همه چیز به خود آدم برمیگرده ...
درسته که وقوع یا عدم وقوع یه سری از اتفاقات به اراده و خواست ما نیست ،
اما ،
به جرات این خود ما هستیم که سرنوشت و آینده ی خودمون رو رقم می زنیم ، ...
با همین قدم های امروز ...
و با همین افکار و تصورات که در ذهن می پرورانیم ...
موانع و محدودیت ها و مشکلات ،
در برابر اراده و خواست ما ، هیچ اند ...
آنچه بخواهیم با تلاش و کوشش و پیگیری مدام و صبر و حوصله ،
بدست خواهد آمد ، ...
تنها اگر ،
دست از تلاش برنداریم ...
...
..
.

۱۳۸۶/۱۱/۲۱

آن زمان که ما مملو از شور و شوقیم ،
تو تهی از شور و شوقی ...
و آن زمان که تو مملو از شور و شوقی ،
برای ما دیگر شور و شوقی باقی نمانده!
...
بامزه است این تضاد ، نه ؟
...
..
.