۱۳۸۳/۰۶/۰۶

ميخواهي مهرباني كني ...
بدون هيچ چشمداشتي ...
بدون هيچ منتي ...
...
ميخواهي تا آنجا كه مي تواني ياريش كني ...
بدون هيچ نفع شخصي ...
مهم برايت "ياري" است و بس ...
...
اينكه "او" ، كه باشد و چه كند برايت مهم نيست ...
مهم اين است كه دوست داري ديگري را
تا آنجا كه مي تواني و تا آنجا كه "خود" مي خواهد ، ياري كني ...
...
و بي شك ، خود محتاج ياري ديگراني ...
و از همه مهم تر ،
محتاج
ياري
او
.
.
.
.

۱۳۸۳/۰۵/۲۷

سلام ...
حق با توست عزيز برادر ....

" رفيق خوب و با مرام، همه چيزش را پاي رفاقت مي دهد "

اما اگر رفيق ، رفيق نبود چه ؟

اما اگر او ارزش دادن "همه چيز" را نداشت چه ؟

...
..
.

چه مي گويم ؟
شايد منظورت از "رفيق" ، آن يگانه باشد ،
كه در آن صورت بي شك ، همه چيز را بايد در راه او داد ....
كه رفاقت با او را هيچ همتا و همانندي نيست ....
هر چند كه بدون ترديد ، دادن همه چيز در پاي رفاقت با او ،
كار ساده اي هم نيست ،
اما شدني است ...
...
..
.

در پناه و در كنار "او" باشي ، عزيز برادر ...

۱۳۸۳/۰۵/۲۱

دنياي عجيبيه .....
روزگار غريبيه ....
به هيچ كس "اعتماد" نميشه كرد ...
اصلا اين واژه تو اين دوره زمونه ،
واژه فراموش شده اي هست ...
....
نميدوني بايد حرف كي رو قبول كني ؟
حرف دوستي رو كه از دوست ديگري بدگويي ميكنه ؟
يا حرف اون ديگري رو كه از اين بدگويي ميكنه ؟
و جالبتر اينكه هر دو در كنار هم از تو بدگويي ميكنن!
....
به لحظه هاي گذشته فكر ميكني و به انرژي كه صرف كردي ....
حيفت مياد از صرف اون همه انرژي ....
احساس غربت ميكني ....
احساس تنهايي ...
.....
به هيچ عنوان نميشه از روي ظاهر آدمها دربارشون قضاوت كرد ...
تا مدتي نگذره و رفتارشون رو از جوانب مختلف ارزيابي نكني ، قضاوت بي ارزش است ...
اين رو صدها بار بيشتر به خودت ثابت كردي و فردا باز به فراموشي سپرديش ...
.....
به اون دوست ميگي باورت نميشه اون همه بي معرفتي ديگري رو ...
و اون ميگه تو "خيلي ساده اي ! " ....
و تو موندي و يك عالمه علامت سئوال بي جواب ....
و تو غرق شدي در اين واژه "سادگي" ....
به "سادگي" فكر ميكني ...
به اينكه در اوج "نامردمي ها" و "بي انصافي ها" ،
تنها "سادگي" و "صداقت" ميمونه و بس ...