۱۳۸۳/۰۵/۲۱

دنياي عجيبيه .....
روزگار غريبيه ....
به هيچ كس "اعتماد" نميشه كرد ...
اصلا اين واژه تو اين دوره زمونه ،
واژه فراموش شده اي هست ...
....
نميدوني بايد حرف كي رو قبول كني ؟
حرف دوستي رو كه از دوست ديگري بدگويي ميكنه ؟
يا حرف اون ديگري رو كه از اين بدگويي ميكنه ؟
و جالبتر اينكه هر دو در كنار هم از تو بدگويي ميكنن!
....
به لحظه هاي گذشته فكر ميكني و به انرژي كه صرف كردي ....
حيفت مياد از صرف اون همه انرژي ....
احساس غربت ميكني ....
احساس تنهايي ...
.....
به هيچ عنوان نميشه از روي ظاهر آدمها دربارشون قضاوت كرد ...
تا مدتي نگذره و رفتارشون رو از جوانب مختلف ارزيابي نكني ، قضاوت بي ارزش است ...
اين رو صدها بار بيشتر به خودت ثابت كردي و فردا باز به فراموشي سپرديش ...
.....
به اون دوست ميگي باورت نميشه اون همه بي معرفتي ديگري رو ...
و اون ميگه تو "خيلي ساده اي ! " ....
و تو موندي و يك عالمه علامت سئوال بي جواب ....
و تو غرق شدي در اين واژه "سادگي" ....
به "سادگي" فكر ميكني ...
به اينكه در اوج "نامردمي ها" و "بي انصافي ها" ،
تنها "سادگي" و "صداقت" ميمونه و بس ...

هیچ نظری موجود نیست: