۱۳۸۶/۰۴/۰۶

فردا صبح ،

برادرم کنکور داره!

قراره نتیجه ی فشرده ی لااقل دو سال از تلاش هاش ،

در یک روز ،

رقم بخوره ...

اتفاقی که تا به حال چندین بار ،

برای خود من هم رخ داده!

...

خیلی سخته که قرار باشه همه چی ،

در یه زمان مشخص و بدون برگشت ،

رقم بخوره ...

اون هم به نحوی که معین کننده ی نتیجه ی تمام زحمات تو ،

در یک بازه ی زمانی طولانی باشه ...

حتی فکر کردن بهش هم باعث استرس میشه!

...

امیدوارم برادرم تو این آزمون ،

موفق بشه و به رتبه ای که میخواد دست پیدا کنه ...

و موقع دیدن نتایج ،

خستگی تمام این روزهای سخت ،

از تنش بیرون بره!

...

و همین طور امیدوارم ،

تمام دختران و پسرانی که زحمت کشیدن ،

همگی به اندازه ی زحمت و تلاششون نتیجه بگیرن ...

و اگر کسی شایسته ی کسب یک نتیجه خوب یا در حد تلاش خودش هست ،

به دلایل حاشیوی و جانبی از این شایستگی محروم نشه ...

...

کنکوری ها !

براتون آرزوی موفقیت میکنم !

پیروز باشید !

۱۳۸۶/۰۴/۰۱

این روزها ،
تو یه شرکتی موقتا مشغول به کار شدم …
البته تا قبل از این هم جسته و گریخته ،
این ور و اون ور مشغول بودم ...
اما به طور ثابت نبود و بیشتر ،
شخصی و مطابق با میل خودم بود تا میل کارفرما !
...
طبیعتا صبح ها باید زود از خواب برخواست و حرکت کرد!
روزهای اول ،
این زودبرخواستن کمی مشکل بود !
اما به مرور دارم تلاش میکنم زودتر! برسم سر کار …

نکات جالبی که تو این بازه ی حدودا سه هفته ای رخ داد :

- برخلاف تصور اولیه ام ،
با اکثریت کارمندای شرکت ، خیلی زود رفیق شدم!

- در طول روز ،
بارها و بارها خمیازه میکشم! ،
انگاری که یه عمره نخوابیدم!!!

- شب هایی که دیر می رسم خونه ،
از فرط خستگی ،
فورا خوابم می بره !
بارها شده که به اینترنت وصل شدم ،
اما از شدت خستگی و یه لحظه وسوسه خواب! ،
دراز کشیدن روی تخت همانا ،
و به خواب رفتن تا نیمه های شب همانا ،
و وصل ماندن به اینترنت ، بی هیچ تبادل داده ای! همانا !!!

قطعیت موندنم تو این شرکت ،
میزان حقوق ،
رضایت شخصی از کار و …
هنوز مشخص نیست!
اما به قول پدرم ،
همه چیز رو با پول نمیشه سنجید ...
میشه حتی بدترین حالت رو تصور کرد که حقوقی ناچیز ،
در نظر گرفته بشه ،
اما تجربه ای که در این بین می تونه کسب بشه ،
هزاران برابر ارزشمندتر خواهد بود ...
مگر اینکه واقعا شرایط کاری ، مناسب تشخیص داده نشه!
...
روزهای اول ،
بیشتر به میزان حقوق فکر میکردم و ذهنم متمرکز بر این امر بود!
اما این روزها ،
بیشتر به توضیحات فوق الذکر ! ،
نزدیک شدم ...
...
تا که چه پیش آید!
...
..
.

۱۳۸۶/۰۳/۲۵

یه زخم کوچیک ،
کل روزها و شب هات رو تحت تاثیر قرار میده ...
تنها یه لحظه بی احتیاطی ،
این سوزش غریب رو به وجود میاره!
فکر میکنی به اینکه این سوزش ،
میتونست خیلی بدتر از اینی که هست باشه ،
اما در همین حدش رو هم تا به حال ،
عادت نداشتی و تحملش برات دشواره ...
اما زخم وقتی ایجاد شد ،
دیگه گریزی ازش نیست ...
باید صبور باشی و تحمل کنی ،
و منتظر بنشینی تا که کم کم این زخم کوچیک ،
ناپدید بشه و برگردی به روزهای قبل از زخم ...
...
البته اگر شانس بیاری ،
و نمکی بر این زخم کوچیکت پاشیده نشه ...
که در اون صورت دیگه زخم کوچیک ،
زخم بزرگی شده و ناپدید شدنش ،
اگر غیرممکن نباشه ،
حداقل به این سادگی ها نخواهد بود ...
...
..
.