۱۳۸۶/۰۴/۰۱

این روزها ،
تو یه شرکتی موقتا مشغول به کار شدم …
البته تا قبل از این هم جسته و گریخته ،
این ور و اون ور مشغول بودم ...
اما به طور ثابت نبود و بیشتر ،
شخصی و مطابق با میل خودم بود تا میل کارفرما !
...
طبیعتا صبح ها باید زود از خواب برخواست و حرکت کرد!
روزهای اول ،
این زودبرخواستن کمی مشکل بود !
اما به مرور دارم تلاش میکنم زودتر! برسم سر کار …

نکات جالبی که تو این بازه ی حدودا سه هفته ای رخ داد :

- برخلاف تصور اولیه ام ،
با اکثریت کارمندای شرکت ، خیلی زود رفیق شدم!

- در طول روز ،
بارها و بارها خمیازه میکشم! ،
انگاری که یه عمره نخوابیدم!!!

- شب هایی که دیر می رسم خونه ،
از فرط خستگی ،
فورا خوابم می بره !
بارها شده که به اینترنت وصل شدم ،
اما از شدت خستگی و یه لحظه وسوسه خواب! ،
دراز کشیدن روی تخت همانا ،
و به خواب رفتن تا نیمه های شب همانا ،
و وصل ماندن به اینترنت ، بی هیچ تبادل داده ای! همانا !!!

قطعیت موندنم تو این شرکت ،
میزان حقوق ،
رضایت شخصی از کار و …
هنوز مشخص نیست!
اما به قول پدرم ،
همه چیز رو با پول نمیشه سنجید ...
میشه حتی بدترین حالت رو تصور کرد که حقوقی ناچیز ،
در نظر گرفته بشه ،
اما تجربه ای که در این بین می تونه کسب بشه ،
هزاران برابر ارزشمندتر خواهد بود ...
مگر اینکه واقعا شرایط کاری ، مناسب تشخیص داده نشه!
...
روزهای اول ،
بیشتر به میزان حقوق فکر میکردم و ذهنم متمرکز بر این امر بود!
اما این روزها ،
بیشتر به توضیحات فوق الذکر ! ،
نزدیک شدم ...
...
تا که چه پیش آید!
...
..
.

هیچ نظری موجود نیست: