۱۳۸۱/۰۶/۰۳

گفتي ننويسم....
و من ننوشتم!.....
گفتي نخوانم....
و من نخواندم!....
حالا مدتي است که خواندن و نوشتن ... را ترک گفته ام!....
گفتي و گفتي و گفتي.....
و من انديشيدم....
به روزها...
به ساعتها....
به لحظه لحظه هاي عمرم....
که چه بيهوده تلف شد....
باد داشت مرا با خود ميبرد....
مرا با خود برد...
اگر تو نبودي و نگفته بودي ، برده بود....
سفري بس طولاني در پيش دارم...
در راه شناخت خودم ....
و در راه شناخت هستي....
و من خوشحالم و رها....
و حالا من اينجا و در اين لحظه آغازي دوباره را جشن ميگيرم.....

هیچ نظری موجود نیست: