۱۳۸۱/۰۶/۱۳

دوستي ديروز در قسمت نظرخواهي وبلاگم نوشتند:
........
خوشبختي از نظر شما چيه؟
اين كه خرقه پشمي بپوشي بري تو چاه سر وته آويزون بشي بعد يه ورد و هي تكرار كني ، روزي يه خرما هم بيش تر نخوري دلتم خوش باشه كه داري طي طريق مي كني؟
حالم از اين يادداشتت بهم خورد.

.........
و جواب من به ايشون:
سلام دوست عزيز!
خوشبختي از نظر من:
" همه شگفتي هاي جهان را بنگري بدون اينکه هرگز دو قطره روغن داخل قاشق را فراموش کني!"
......
دوست عزيز! من در چه زمان و مکاني گفتم که خوشبختي به معناي خرقه پشم پوشيدن است؟
من شخصا خوشبختي رو در اين کارها نميدونم...
اتفاقا تا حالا نه تو چاه سر و ته آويزون شدم و نه هي ورد تکرار کردم! و نه روزي يه دونه!!! خرما خوردم!
....
من خوشبختي رو در اين ميدونم که از اين جهان لذت ببرم.... از زيباييهاي که خدا آفريده..... لذتي "مادي" و "معنوي"
نه فقط "مادي" و نه فقط "معنوي"! هر دو باهم.
...
خوشبختي رو در اين ميدونم که قضاوت زودهنگام درباره افرادي که ميبينمشون نکنم....
خوشبختي رو در اين ميدونم که خودم رو برتر از ديگران فرض نکنم...
خوشبختي رو در اين ميدونم که ديگران از "وجودم" احساس زجر و نارحتي و نفرت نکنند...
.....
خوشبختي رو در اين ميدونم که "عاشقانه" و "خالصانه" و "بي ريا" و "به دور از چشم ديگران" ، با او به گفتگو بنشينم....
....
خوشبختي رو در اين ميدونم که به "کوچک" و "بزرگ" و شايد بيشتر به "کوچک!" احترام بگذارم...
...
خوشبختي رو در "نگريستن" و "انديشيدن" به ذره ذره هستي و مخلوقات ميدونم....
....
خوشبختي رو در يه عشق "پاک" و "خالص" ، ميدونم...
....
خوشبختي رو در اين ميدونم که "متفاوت" باشم....
ولي خودم رو "برتر" ندونم، بلکه سعي کنم "بهتر" باشم!
..........................................
سرت رو درد آوردم !
اگه بازم ابهامي تو ذهنته بگو !
هر چه ميخواهد دل تنگت بگو !
..........................................
کارمنديان عزيز!
چه زيبا نوشتي:
"زندگي نبردي است براي بقا و تکامل خود و ديگران حالا ميخواي خرما بخوري يا کباب برگ خود داني!"
......
شما هم اگر نظري داريد بنويسيد! خوشحال ميشم.

هیچ نظری موجود نیست: