۱۳۸۱/۰۹/۳۰

چه سفيد شده ،
- واي خدا ! -
زمين ...
چقدر برف ...
چه قدر دنيا زيبا شده ...
چه قدر آسمون زيباست ...
دونه هاي برف با اون شکل رويايي و زيباش ،
وقتي رو زمين ميشينن آدم رو به وجد ميارن!
- شب از نيمه گذشته است ،
هوا سرد است ،
با وجود گرماي نسبي خونه ،
و پتويي که روي خودم انداختم بازم سردم است ،
مي خوابم و دوباره بعد از يه مدت کوتاه از خواب مي پرم!
بيرون خونه را نگاه مي اندازم!
واي برف!
برفها رو زمين نشسته اند و اطراف خونه رو سفيد کردند...
دوباره ميخوابم و بلند ميشم و ...
صبح شده!
آماده بيرون رفتن از خونه شدم ،
صبح زود زود!
بيرون ميرم ،
هنوز داره برف مياد ،
پا ميگذارم رو برفها و
صداي زيباي توليد شده! رو گوش ميدم !
صداي پاگذاشتن و فرو رفتن تو برفها !
به آسمون نگاه ميکنم ،
چند لحظه ميرم تو فکر ،
به اون دونه هاي برف مي انديشم ،
و به جايي که برفها به سمت زمين روانه ميشن ...
يه سفيدي اعجاب انگيز ،
يه حال و هواي وصف ناپذير ... .
......

هیچ نظری موجود نیست: