۱۳۸۱/۱۰/۰۴

ياشار عزيز ، ( آقا داداش ما ! ) در نظرخواهي مطلب چهارشنبه نوشته :
،
ولي من با تو مخالفم
من با اين دنيا هنوز خيلي كار دارم
كم كم بايد تا 100 سال ديگه عمر كنم.
مرگ هميشه هست و اجتناب ناپذير
پس من طرفش نمي رم
مي چسبم به برنامه هايي كه تو اين دنيا دارم تا وقتم تموم نشده يه چيزايي بفهمم.
چون اينطوري كه پيداست اين دنيا رو فقط يه بار مي شه ديد پس بايد استفاده كرد.
حيف اين همه آدم و كشور نيست نديده برم؟!
حيف اين همه طبيعت زيبا و گل و بوته نيست ؟!
حيف اين همه دختر خوشگل نيست؟!(:
حيف اين همه كتاب خوب نيست من نخونده برم؟!
اونور كه محدوديت زمان ندارم پس هواي اينور رو بايد داشت تا از فرصتها به خوبي استفاده كرد وا الا هر چي رفته از جيب رفته!
مرگ هم هر كاري دلش مي خواد بكنه
من كاره خودمو مي كنم و گوشم بدهكار چيزي نيست جز افكار و اهداف خودم
دنيا بگير كه اومديم
يا علي!
يادم رفت اينو بگم :
عارفي نان مي خورد
كسي از او پرسيد : درويش چه ميكني؟
گفت : دنيا را گول مي زنم
پرسيد :
چگونه؟
گفت:
نان دنيا مي خورم كار عاقبت مي كنم.
آره ما اينيم داداش (:!!!!
،
و اما پاسخ! من :
،
نظر من هم اين نبود که بايد تنها به اون دنيا فکر کنم!
و يا از نعمتها و زيباييهاي اين دنيا فاصله بگيرم!
بايد از اين زيباييها بهره مند شد...
بايد زندگي کرد...
"تا شقايق هست زندگي بايد کرد"
قبول دارم حرفهاتو ...
اين دنيا هم شگفتي هاي فوق العاده زيادي داره ...
زيباييهايي روحي و معنوي و البته مادي...
منم قبول دارم که بايد از اونها هم استفاده کرد!
اما حرف من چيز ديگري بود!
من گفتم يه حس خاصي نسبت به "مرگ" دارم ،
نه اينکه ديگه نخوام زندگي کنم! نه! ،
بلکه در عين اينکه زندگي رو دوست دارم ولي ،
از مرگ هم هراسي ندارم...
و ضمنا يه جور حس جستجوگري خاصي ،
نسبت به دنياي بعد از مرگ دارم!
همون جوري که تو مطلب قبلي هم شرح دادم!
،
خلاصه آقا داداش با حرفهات موافقم
ولي فکر کنم منظور من رو خوب متوجه نشدي.
سربلند باشي.

هیچ نظری موجود نیست: