۱۳۸۲/۰۴/۱۴

تلاش ميکني با جون و دل!
زحمت مي کشي ، فراوان!
نگراني ، از اينکه به هدفت نرسي ....
نگران و مضطرب !
از اون اضطرابهايي که به کار و تلاش وادارت ميکنه ....
از خيلي خوشي ها و تفريحات ميگذري ....
سر وقت و در حد امکان با نظم ، عمل ميکني ...
و بعد از اين همه "کوشش" نتيجه منفي مي گيري!!!
ناراحتي ....
با خودت کلنجار مي روي ....
در تلاطمي که کجاي کارت ايراد داشته ....
که غفلتت در چه موردي بوده ؟؟؟
يک آن ، احساس نا اميدي تو وجودت موج ميزنه ...
و در لحظه اي ديگه ، بي خيال از "شکست" ، لبخند مي زني ! ....
"اميد" رو تو وجودت زنده مي کني ....
و به " پيروزي " مي انديشي که در پس "شکست" هاي فراوان بدست خواهد آمد ...
پيروزي که خيلي "شيرين" و وصف ناپذيره ...
اما براي بدست آوردنش بايد "صبور" باشي ....
چيزي که واست "سخت ترين" کار دنياست !
"صبر" و "تحمل" ....
يعني ميتوني بر خلاف قبل که "عجول" بودي و "بي طاقت" ،
خودت رو با "صبر" آشتي بدي ؟
ميتوني از اين "شکست" نترسي و بهش از بعد "مثبت" نگاه کني ؟

هیچ نظری موجود نیست: