۱۳۸۲/۰۴/۱۷

چقدر ما ناشکريم و قدر سلامتي مون رو نمي دونيم ...
دو خواهر دو قلوي به هم چسبيده در شرايطي که حتي تصورش هم براي ما دشواره ...
با زندگي مبارزه مي کنند ....
شکر گذار نعمتهاي خدا هستند ....
اما دلشون گرفته ،
خسته شدند ....
استخاره مي کنند براي عمل جراحي ...
و "خوب" مي آيد ....
توکل مي کنند بر خدا ، مثل هميشه ،
مي گويند : حاضرند خود را فدا کنند تا ديگري بيش از اين زجر نکشد ....
ولي خود بهتر مي دانند که چقدر به هم وابسته اند ....
چشمان ميليونها انسان در سراسر جهان به آن دو دوخته شده ....
همه "اميدوارند" و "نگران" ....
اميدوار به اينکه آن دو ، عمل جداسازي را با موفقيت پشت سر گذارند...
و نگران از اينکه يکيشان بميرد و ديگري را تنها گذارد ....
اما خدا آنجاست ....
صدايشان را شنيده .....
آزمونشان به پايان رسيده ....
به پايان راه رسيده اند ....
گفته اند: "از اين وضعيت خسته شده ايم "
و خدا حالا "رهايي" را پيش رويشان قرار داده ...
حالا آن دو رها شده اند ....
رهاي رها ....
آزاد آزاد ....
و هر کدام جدا از ديگري اما در کنار هم!

هیچ نظری موجود نیست: