۱۳۸۵/۰۹/۱۵

چقدر عاشقش هستی ؟
چقدر دوستش داری ؟
تا چه حد ؟
حاضری جانت را فدایش کنی ؟
حاضری "نیستی" را پذیرا شوی تا او "هست" شود ؟
حاضری "بودن" خود را به فراموشی بسپاری ،
و "بودن" او را مستحکم تر کنی ؟
حاضری خواری و خفت ، پستی و ذلت را متحمل شوی ،
تا از دوش او اندکی از دردها و رنج ها کاسته شود ؟
دلت برایش هر لحظه می تپد ؟
نگران اویی در لحظه به لحظه های عمرت ؟
اگر در حال لذت و خوشی و تفریح هستی میخواهی او را هم در این خوشی شریک کنی ؟
و اگر او نباشد یا از او بی خبر باشی ، خوشی ات بر تو حرام میشود ؟
در لحظاتی ناگهان ، نگرانش می شوی و تنت به لرزه می افتد که او در چه حال است و کجاست ؟
موفقیت او ، موفقیت خود توست و پیروزی اش پیروزی تو و باعث سربلندی بیشتر تو ؟
هر که باشد و هر چهره ای که داشته باشد با هر اخلاق و منشی ،
و در هر وضع و حال و روزی که باشد وجودش برای تو ارزشمند است ؟
و از علاقه ات به او ذره ای کم نمی شود ؟
او را زیباترین زیبایان عالم می دانی حتی اگر دیگران مدعی باشند که او زشت است؟
...
اگر پاسخت به سئوالات بالا ، مثبت است ،
بی شک تو یک "مادر" هستی ...
مادری که برای فرزندش می میرد!
مادری که عاشق فرزندش است!
مادری که حاضر است هستی اش را در نبرد با زمانه و در راه فرزندش فدا کند ...
در برابر تو سر تعظیم فرو می آورم که ،
عاشق تر از تو ، صادق تر از تو ، مخلص تر از تو ،
تا به حال ندیده ام ....
...
میم مثل محبت ...
میم مثل مهر ...
میم مثل مهربانی ...
میم مثل ...
میم مثل مادر ...
...
..
.

هیچ نظری موجود نیست: