۱۳۸۵/۰۹/۲۰

و سرانجام ،
گام اول برداشته شد!
پس از چه رو ، نگرانی من همچنان ادامه دارد ؟
اعتراف میکنم که ایمانم به تو سست و ضعیف است ...
که اگر قوی بود ،
که اگر قوی بودم ،
که اگر ایمانم به تو کامل بود ،
در این مدت که بگذشت و روزهای دیگری که خواهند گذشت ،
آن قدر به این در و آن در نمی زدم ،
که از بندگان "تو" راهی طلب کنم و به دنبال یاری و مساعدت آنان باشم ....
اعتراف میکنم ...
حالا نیز نگران گام دوم هستم که آیا با با موفقیت برداشته می شود یا خیر!
بی آنکه لحظه ای بیاندیشم که حتی شاید صلاح ، در شکست در گام دوم باشد!
می بینی ؟
بنده ای ضعیف تر و سست ایمان تر از من سراغ داری ؟
مرا ببخش!
من که از اول و همیشه گفته ام ،
که "تو" در راس همه امیدها و آرزوها و یاری دهندگانم قرار داری ...
که اگر "تو" نخواهی ،
که اگر "تو" یاری ام نکنی ،
که اگر "تو" صلاح ندانی ،
یاری تمام بندگانت از کوچک و بزرگ ،
به کار من نخواهد آمد ...
مرا ببخش!
به خاطر سستی ایمانم ...
و یاریم کن که قوی تر از اینش کنم ...
که بار دگر با چنین شرمساری به درگاه تو نیایم!
هر چند که هر چه کنم و هر چه باشم ،
باز هم شرمسار "تو" ام ...
ای "یگانه" ،
ای "مهربان" ،
ای "لطیف" ......
....
...
..
.

هیچ نظری موجود نیست: