۱۳۸۵/۰۹/۰۳

و مگر این زندگی قرار است تا به کی ادامه یابد؟
که آن چنان در پی پول اندوزی و افزایش ثروت! باشی که ،
از تمامی خوشی ها و تفریحاتت بگذری تا پول بیشتری جمع شود ...
قبول که شاید روزی این پول برایت سرپناهی شود و دوای دردی ... ،
اما آیا این دلیلی میشود بر یک عمر قناعت (و یا شاید خساست) تا که شاید روزی به کارت آید ؟
آیا نمی توان بدون دغدغه فردا ( و یا حداقل با دغدغه کمتر ) ،
از امروز لذت برد ؟
یا که باید تا همیشه در نگرانی فردا به سر بریم و امروز را نیز ،
به خاطر فردای نیامده خراب کنیم ؟
...
قبول که باید به فکر فردا "هم" بود .... ،
که هیچ انسان عاقلی در این باب تردیدی به خود راه نمیدهد ...
اما به فکر بودن هم ، حد و اندازه ای دارد و اگر از حد خود فراتر رود ،
نه تنها به تخریب "امروز" منجر میشود که چه بسا تخریب "فردا"یی را نیز ،
به دنبال داشته باشد که قاعدتا شبیه "امروز" خواهد بود ...
و در حقیقت چنان "فردا"یی هیچ هنگام فرا نخواهد رسید ....
...
و باز هم قبول که تنها به فکر "امروز" بودن نیز حماقتی بیش نیست ... ،
چرا که "فردا"یی از پس امروز خواهد آمد و تمام خوشی های مطلق "امروز" را ،
با خود خواهد برد و به فراموشی خواهد سپرد و به جای آن ،
افسوس را جایگزین خواهد کرد ...
افسوس فکر "فردا" را نکردن در گذشته ای سیاه و وهم آلود ...
...
حرف حسابم چیست پس ؟
اینکه نه باید آن چنان در فکر فردا ، روز و شب را سیاه کرد ،
و تمام خوشی های "امروز" را تباه نمود ...
که حیف است "امروز" را از دست دادن ...
"امروز"ی که فردا دیگر تکرار نخواهد شد ...
و از طرف دیگر ، نه باید آن چنان در خوشی های زودگذر و موقت و پر زرق و برق "امروز" ،
محو شد و "فردا" را از خاطر برد ...
که درد "فردا" خوشی های امروز را به "ناخوشی" تبدیل خواهد کرد ...
...
به مانند همیشه خط تعادلی احتیاج است که افراط ها و تفریط ها را ،
به کمک آن بازشناسیم ...
تا نه "امروز" را نابود کنیم و نه "فردا" را ...
...
..
.

هیچ نظری موجود نیست: