۱۳۸۵/۱۱/۰۹

تا به حال با خود اندیشیده ایم ،
اگر در زمانه ی حسین و یزید بودیم ،
یزیدی بودیم یا حسینی ؟
و یا هیچ کدام ؟
اگر در شرایطی قرار می گرفتیم که ،
در میانه ی یاری کردن و نکردن حسین قرار می گرفتیم ،
به یاری اش می شتافتیم و همه چیزمان را فدایش می کردیم ،
یا همچون دیگر مردمان آن دیار ،
ترجیح می دادیم که به خویش بیاندیشیم ،
و خود را و جان عزیزمان را به خطر نیاندازیم ؟
و یا بی تفاوتی را بر همه چیز و همه کار ترجیح می دادیم ؟
و یا اساسا قادر به تشخیص حق از باطل نبودیم ؟
و یا شاید یزیدی می شدیم و علیه حسین اقدام می کردیم ؟
...
پس چگونه است که امروزه بر مردمان آن دیار لعنت می فرستیم ؟
و یا احمق و نادان و ناسپاس و کافر می خوانیمشان ؟
...
مطمئنیم که اگر ما به جای آن مردمان بودیم ،
بهتر از آنان عمل می کردیم ؟
و یا شاید هم بدتر ؟
...
ای کاش در کنار این سینه زنی ها و بر سر کوبیدن ها و اشک ریختن ها ،
که شاید در جای خود مفید هم باشند ،
اندکی به راه ، هدف ، اخلاق و کردار حسین هم می اندیشیدیم ...
...
اینکه حسین که بود ؟
چه منش و اخلاقی داشت ؟
از برای چه آن مصائب را متحمل شد ؟
حرف حسابش چه بود ؟
یزیدیان چه می گفتند ؟
از چه چیز در هراس بودند ؟
از برای چه می خواستند حسین و یارانش را نابود سازند ؟
نگران پایه های لرزان حکومت خویش نبودند ؟
...
اما گویی ،
تنها دوست داریم "مصائب" را بشنویم و اشک بریزیم ،
و مدعی شویم که "حسینی" هستیم و جزو یاران وفادار و صدیق او ...
اما در عمل از حسینی رفتار کردن و درس گرفتن از کردار او ، خبری نباشد ...
...
آیا حسین مبارزه کرد که ما امروز ،
تنها برایش اشک بریزیم و بر او و خاندانش ترحم کنیم ؟
یا هدفی بزرگ تر و فراتر از این داشت ؟
...
به راستی وظیفه ی ما در این روز و روزگار ،
تنها اشک ریختن است ؟
...
..
.

هیچ نظری موجود نیست: