۱۳۸۵/۱۰/۲۴

کنکور ...
دانشگاه ...
بحثها و جدلهای سیاسی! فرهنگی! ...
آشنایی با یک دوست در دانشگاه و در هنگامه ی این بحث ها ...
همراهی با این دوست ...
سفری به کوه و طبیعت ...
رهایی از این شهر پر دود و آلوده ...
هم صحبتی با این دوست ...
راهنمایی های اتفاقی او و دوستانش ...
بیمارستان ...
معاینه ...
آزمایش ...
توکل بر تو ...
نتیجه ای درست در لب مرز! ...
پشت سر گذاشتن گام اول ...
جلسه ی نهایی ...
نتیجه ای مبهم ...
تردید و دو دلی ...
اضطرابی کشنده ...
نگرانی طاقت فرسا ...
توکل بر تو ...
...
...
برداشته شدن گام نهایی ...
...
...
به اتفاقات عجیبی که ،
در این چند ساله رخ داده ، می اندیشم ...
به ارتباطات عجیب و غریب مابین این اتفاقات ...
به اینکه اگر تک تکشان رخ نداده بودند ،
چه بسا نتیجه ی امروز ،
چیزی دیگر بود و خوشحالی امروز ،
مبدل به ناراحتی و افسوس می گردید ...
...
...
...
می اندیشم ،
به لطف و رحمت تو ،
به یاری ات ،
به مهربانی ات ...
اشک از چشمانم جاری میشود ...
از اینکه تو چقدر در حقم لطف داشته ای ،
و من چقدر ضعیف و سست ایمان بوده ام ...
اینکه "تو" را داشته ام و در به در به دنبال این و آن بوده ام ،
که یاری ام کنند و .........
اما "تو" ،
بدون هیچ انتظار یا منفعتی ، تمام و کمال یاریم کرده ای ...
...
اینکه دشواری های پیش رویم زیاد بوده اند ،
شاید به این دلیل بوده که خواسته ای بر من ثابت کنی که اگر یاری "تو" باشد ،
سخت ترین شرایط را هم می توان پشت سر گذاشت ...
و از شرایط و ظواهر امر نباید نگرانی و دلهره بر خود راه داد ...
اگر هم خواسته و نیازی ، در ظاهر از طرف "تو" اجابت نمیشود ،
بدون شک حکمتی در آن نهفته است که در نهایت ،
به نفع خود ماست ... ،
اگر دریابیم ...
...
...
...
شرمسارم که با وجود تمام لطف و مرحمتهای همیشگی ات ،
با بنده ای سست ایمان مواجه هستی ...
با این وجود ،
شکرگزاری بنده ناچیزت را پذیرا باش!
ای دوست مهربانی که هیچ وقت بندگانت ( دوستانت ؟ ) را فراموش نمیکنی ،
حتی اگر آنان فراموشت کرده باشند ...
...
ای مهربان ترین مهربانان عالم ، ...
ای یگانه ، ...
"تو را سپاس" ......
...
..
.

هیچ نظری موجود نیست: