۱۳۸۱/۱۲/۲۷

دلم بدجوري گرفته ...
دلتنگم ...
دوباره اون سرگردوني سابق اومده سراغم ...
دوباره اون ابهام بزرگ ...
و من در شک و ترديد که نکنه اشتباه کرده باشم....
ميرم زير بارون و سعي ميکنم "سرگردوني" رو فراموش کنم!
لحظاتي اين اتفاق ميوفته!
اما بعد دوباره مياد!
چرا دست از سرم برنمي داره؟
بر او توکل ميکنم...
...
ميرم سراغ حافظ ، از او ميپرسم راه رهايي از اين ابهام و سرگرداني رو ،
ميگه:
وضع دوران بنگر ساغر عشرت برگير
که به هر حال همين است بهين اوضاع
طره شاهد دنيا همه بند است و فريب
عارفان بر سر اين رشته نجويند نزاع

هیچ نظری موجود نیست: