۱۳۸۱/۱۲/۰۶

چقدر سخته آدم تو يه جمعي باشه که
با اونها هماهنگ که نباشه هيچ! ،
طرز فکر و عملش هم با اونها 180 درجه متفاوت باشه!
از اون بدتر اون جمع روز به روز به تعدادشون افزوده بشه ...
و خواسته يا ناخواسته الزام رابطه با اونها بيشتر...
چقدر سخته!
البته هيچ اصراري نيست که طرز فکر و عقيده اون جمع غلطه!
چه بسا کاملا درست هم فکر کنند! ،
اما سختي اش اينجاست که "هيچ" هماهنگي بين فکر اونها و فکر آدم وجود نداشته باشه!
و در اون صورت 2 تا راه بيشتر پيش روي آدم! نيست:
1.خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو!
چاره اي نيست جز اينکه فکر و عقيده شخصي رو تغيير بدهم!
2.از هرگونه ارتباط با اون جمع خودداري کنم!
.
راه حل اول که با فکر و عقيده و منطق جور در نمياد!
يعني نميشه به همين راحتي انديشه خودمون رو کنار بگذاريم ،
و به چيزي عمل کنيم که بهش اصلا اعتقادي نداريم.
راه حل دوم هم که باز منطقي نيست!
چون آدم براي ادامه زندگي مجبوره که با ديگران در ارتباط باشه!
پس چه بايد کرد؟
بعضي ها مي گويند مشکل از فکر و عقيده اشتباه خودته!
در نتيجه بايد اون رو اصلاح کني!
چرا که اکثريت هيچ وقت اشتباه نمي کنند!!!
( ولي آيا واقعا اکثريت هيچ وقت اشتباه نمي کنند؟؟؟ )
نمي دونم! تو يه جور حالت ابهام به سر مي برم!
به دنبال چاره مي گردم ...
اميدوارم به نتيجه برسم ...
چرا که ،
خيلي سخته!

هیچ نظری موجود نیست: