۱۳۸۶/۰۱/۲۶

خیلی جالبه! ،
نگاه های مختلف و سیاست های کلی و جزئی ،
که آدمهای مختلف تو زندگی شون ،
پیاده می کنند ...
یک نفر تو پول خرج کردن بسیار محتاطه ... ،
حساب و کتاب ریال به ریال خرج کردنها و دارایی هاشو داره!
محال ممکنه که خرج اضافه ای بکنه!
و از اون مهم تر ، تلاش میکنه خرج های عادی اش هم کم بشه!
از لذتهای بدیهی "امروز" هم می گذره ،
و تنها به لذتهای نیامده ی "فردا" فکر میکنه ...
و این "فردا" هر روز به تعویق می افته! ...
و در نهایت داستان! ،
آدمی رو می بینیم که موهاش سفید شده و با عصا داره راه میره ،
و هنوز به خساست و محافظه کاری های دیروزش ادامه میده ،
و "فردا"ی نیامده رو باز هم به تعویق میندازه!
اما در نهایت ،
عمرش تنها چند ثانیه بعد از این فکر تکراری! ،
به سر میاد و میره اون دنیا !
...
یکی دیگه تو پول خرج کردن خیلی خیلی راحته!
فارق از اینکه چقدر پول داشته باشه ،
به هر میزانی که در اختیارش هست ، خرج میکنه ...
بی حساب و کتاب ...
نه تنها خرج هایی که لازم و واجب هستن ،
بلکه در مورد چیزهایی که واقعا بی مورد هستند ،
و جز ولخرجی! نام دیگری براشون نمیشه گذاشت!
منطق این جور آدما اینه که :
"حال رو بچسب!" ...
"بی خیال فردا ! " ...
"فردا ، کی مرده است کی زنده! امروز رو خوش باش! "
و در نهایت داستان! ،
آدمی رو می بینیم که هیچی نداره!
همه چیزش رو در قمار زندگی باخته!

( البته شکر میون کلام خودم!
یاد اون شعره افتادم که اکبر گنجی هم بهش اشاره! کرده بود !!!
و البته داستان ما هیچ ربطی به اون نداره!!! )

آره!
داشتم میگفتم!
در نهایت این آدم رو می بینیم که هیچی براش نمونده ...
از بس که بی خیال فرداهاش بوده ،
و به امروزش چسبیده ،
این فردایی که دیروز اومدنش رو منکر میشد یا جدی نمیگرفتش ،
یا اون کسایی رو که فردا رو بهش یادآور می شدن مسخره می کرد ،
بالاخره فرا می رسه!
و اون حالا هیچ راه گریزی نداره!
همه چیز رو از دست داده و فرصتی هم باقی نیست!
تازه اگر هم باقی باشه ،
لذتهای نامحدود دیروز اونو بیش از حد بدعادت کرده!
نتیجه میشه یه زندگی نکبت باری که همچین آدمی ،
مجبور میشه برای تهیه ی یه لقمه نون ،
پیش غریبه و آشنا خودشو کوچیک کنه ...
و با هزار ننه من غریبم بازی زندگی اش رو بگذرونه ...
...
نفر اول ،
در طول زندگی اش ،
مدام در این اضطراب به سر می بره که ،
مبادا پولهاشو از دست بده!
یا مبادا خرج اضافه ای بکنه!
یا مبادا دوست و رفیقی بخواد از مال و ثروتش سوء استفاده کنه!
و در حقیقت به وضوح ، از زندگیش هیچ لذتی نمی بره ...
نفر دوم ،
در عین حال که در ابتدا ،
بیش از حد معمول از زندگیش لذت می بره ،
اما روزی فرا می رسه که این "لذتهای" بی حد و اندازه ،
به "ذلت های" بی حد و اندازه تبدیل میشن ...
و از اون جایی که این آدم ،
فقط به فکر حال و لحظه ی فعلی اش هست ،
با کوچیکترین ضربه ی مالی ،
شکست سنگینی خواهد خورد!
روزگار همیشه بر وفق مراد نیست!
و کسی که تنها به "امروز" فکر میکنه ،
"فردا" رو فراموش خواهد کرد ...
و از اون بدتر به خاطر عادتی که تو ولخرجی زیاد داشته ،
فردا روز ، رنج بیشتری رو باید تحمل کنه ،
چون منبع این ولخرجی ها به هر حال محدوده!
( مگر اینکه واقعا نامحدود باشه! )
و از اون طرف ،
فکر کردن مطلق به فرداها ،
منجر به فراموشی و نابودی امروز یا همان فرداهای نیامده خواهد شد!
...
اعتدال ،
اعتدال ،
و باز هم اعتدال؛
...
اگر بشه که آدم ،
هم خسیس نباشه ،
هم ولخرج نباشه ،
هم مطلقا به فکر امروز نباشه ،
هم مطلقا به فکر فردا نباشه ،
هم از امروزش لذت ببره ،
و هم به فکر لذت فرداش باشه ،
هم ...
چی میشه ........... !!!
...
..
.

هیچ نظری موجود نیست: