رمضان ،
ماه آشتی با تو ،
تویی که "عجیب" فراموشت می کنیم ،
در کشاکش دلمشغولیها و هیاهوهای پوچ دنیایت ...
آری!
این شاید تنها یک "بهانه" باشد ،
یا شاید واسطه ای ،
از طرف خود تو ،
که به آشتی ات بشتابیم ...
که در آغوشت اندکی ناله کنیم ...
از نداشته هایمان ،
از دلتنگیهایمان ...
از آرزوهایمان ...
از سختی های "راه" ...
از نرسیدن ها ...
از "مقصد"های ناپیدا ...
و در نهایت از فراموشکاریهای خودمان ...
که تو را از یاد برده ایم ...
که شکر خوبی هایت را به جا نیاورده ایم ...
...
آری!
این شاید تنها یک "بهانه" باشد ،
یا شاید واسطه ای ،
از طرف خود تو ،
که به آشتی ات بشتابیم ...
تا که خودخواهی هایمان را کنار بگذاریم ،
و اندکی به دیگران نیز بیاندیشیم ...
...
تا که "صبر" را برایمان معنا کنی ...
که "صبورتر" باشیم در میانه های راه ،
و هرگز ناامیدی به خود راه ندهیم ....
که ،
"افـطـار" تو نزدیک است ...
نـزدیـک تـر از آنچه تـصـور کنیمش ...
...
..
.
۱۳۸۵/۰۷/۰۵
۱۳۸۵/۰۶/۲۱
فرار از این زندگی مملو از دود و سر و صدا ...
پناه بردن به طبیعت ،
به سکوت ،
به آرامش ،
...
وای! .......
چقدر زیبا و رویایی ست ...
هر روز صبح ،
با صدای پرندگان ،
با شور و نشاط برخیزی ،
خورد و خوراکت مستقیما از طبیعت باشه ،
نفس بکشی ،
زندگی کنی ،
لذت ببری ...
...
نمیدونم!
شاید هم بعد از چندین روز موندن در چنین وضعی ،
دوباره دلت تنگ بشه واسه همون زندگی مملو از دود و سر و صدا ...
نمیدونم!
شاید هم این جور باشه ...
اما در هر حال ،
نمیتونم زیبایی این خیال و رویا رو منکر بشم!
به فراموشی سپردن تمام اون شلوغی ها ،
پناه بردن به طبیعت ،
به سکوت ،
به آرامش ،
تا همیشه ...
...
..
.
"بهشت از آن تو" را اگر ندیده اید ببینید که زیباست.
پناه بردن به طبیعت ،
به سکوت ،
به آرامش ،
...
وای! .......
چقدر زیبا و رویایی ست ...
هر روز صبح ،
با صدای پرندگان ،
با شور و نشاط برخیزی ،
خورد و خوراکت مستقیما از طبیعت باشه ،
نفس بکشی ،
زندگی کنی ،
لذت ببری ...
...
نمیدونم!
شاید هم بعد از چندین روز موندن در چنین وضعی ،
دوباره دلت تنگ بشه واسه همون زندگی مملو از دود و سر و صدا ...
نمیدونم!
شاید هم این جور باشه ...
اما در هر حال ،
نمیتونم زیبایی این خیال و رویا رو منکر بشم!
به فراموشی سپردن تمام اون شلوغی ها ،
پناه بردن به طبیعت ،
به سکوت ،
به آرامش ،
تا همیشه ...
...
..
.
"بهشت از آن تو" را اگر ندیده اید ببینید که زیباست.
۱۳۸۵/۰۶/۱۵
برخورد خوب و مودبانه و همراه با احترام ،
همیشه تاثیری ویژه بر هر آدمی می گذارد ...
حتی اگر از دست شخصی به شدت عصبانی و ناراحت باشی ،
در صورت مواجهه با او و مشاهده رفتار احترام آمیز همراه با عذرخواهی وی ،
ناگزیری که او را ببخشی و یا اساسا موضوع ناراحتی و گله ات را فراموش کنی! ...
در حقیقت این رفتار او به نفع خودش تمام خواهد شد ...
...
و بالعکس اگر او به جای عذرخواهی در قبال اشتباهی که مرتکب شده ،
رفتاری غیر مودبانه و طلبکارانه از خود بروز دهد ،
بر شدت عصبانیت و ناراحتی تو خواهد افزود ،
و در نهایت این موضوع به ضرر خودش تمام خواهد شد ...
...
اساسا خوش اخلاقی و مهربان بودن ،
و با دیگران با احترام و ادب رفتار کردن ،
به نفع خود آدمی است ...
که در این دنیا جز "مهر" و "نیکی" به جای نماند ...
...
..
.
همیشه تاثیری ویژه بر هر آدمی می گذارد ...
حتی اگر از دست شخصی به شدت عصبانی و ناراحت باشی ،
در صورت مواجهه با او و مشاهده رفتار احترام آمیز همراه با عذرخواهی وی ،
ناگزیری که او را ببخشی و یا اساسا موضوع ناراحتی و گله ات را فراموش کنی! ...
در حقیقت این رفتار او به نفع خودش تمام خواهد شد ...
...
و بالعکس اگر او به جای عذرخواهی در قبال اشتباهی که مرتکب شده ،
رفتاری غیر مودبانه و طلبکارانه از خود بروز دهد ،
بر شدت عصبانیت و ناراحتی تو خواهد افزود ،
و در نهایت این موضوع به ضرر خودش تمام خواهد شد ...
...
اساسا خوش اخلاقی و مهربان بودن ،
و با دیگران با احترام و ادب رفتار کردن ،
به نفع خود آدمی است ...
که در این دنیا جز "مهر" و "نیکی" به جای نماند ...
...
..
.
۱۳۸۵/۰۶/۱۰
درست 6 ماه پیش در چنین موقعی ،
خانه ساکت است و آرام ...
سکوت به معنای واقعی کلمه ...
چه لذتی می بری از این آرامش و سکوت ...
قدرش را اما بی شک نمی دانی ...
...
و حال امروز قریب به 6 ماه است که آن سکوت و آرامش ،
جای خود را به سر و صدا و شلوغی داده ...
دیگر از آرامش دیروز خبری نیست ...
لحظه ای صدای کوبیدن و خراب کردن ،
لحظه ای دیگر صدای آهن هایی که بر زمین می خورند ،
سر و صدای کارگران که بی دغدغه مشغول کار خویش اند ،
و با داد و فریاد ، یکدیگر را صدا می زنند ...
لحظه ای صدای ماشین های سنگین و دود و گرد و خاک ،
لحظه ای صدای شکستن شیشه ای از شیشه های ساختمان ،
که به دلیل اشتباه و بی توجهی کارگران و کارفرمایانشان! رخ داده ...
لحظه ای پرتاب شدن یک چوب! بزرگ از بالای ساختمان ،
و نگرانی مداوم که در حال بیرون رفتن و داخل شدن به ساختمان ،
چیزی بر سر تو یا دیگر اعضای خانواده فرود نیاید!
لحظه ای جر و بحث با کارفرمایان ! به دلیل بی توجهی و خودخواهی شان ،
و لحظاتی مشابه ...
...
دیگر ، صبح ها ( حتی در روزهای تعطیل ) ،
نمی توانی با خیال راحت بخوابی!
چرا که کارگران راس ساعت 7 از خواب برمی خیزند و سر و صداها آغاز می شود ...
و چون میخی بر روح و روانت کوبیده می شود!
استراحت بعد از ظهر ها هم قاعدتا بی معناست! ،
چرا که کارگران وقت نمی شناسند و باید به وظیفه خود عمل کنند!
و انصافا تقصیری هم ندارند!
...
از کارفرمایان! خواهش میکنید ساعت شروع کارشان منظم تر باشد ،
در رعایت نکات ایمنی توجه بیشتری داشته باشند ،
خسارت های وارده را جبران کنند ،
رعایت حال همسایگان را بکنند ،
...
و آنها بی تفاوت به آنچه می گویید به کار خویش مشغولند ،
و نه تنها توجهی به این موضوع ندارند ،
که حتی برای حفظ ظاهر هم که شده عذرخواهی نمی کنند!
بلکه طلبکار هم هستند و در این میانه باید به خاطر انتقاد و سخن منطقی ،
تندی و برخورد بدشان را نیز تحمل کنی !
به تنها چیزی که فکر نمی کنند آسایش و آرامش همسایگان است و
اساسا برایشان مهم نیست که این حقوق ، پایمال شود ...
تنها به سود شخصی خود می اندیشند و کم کردن هزینه ها و ...
حال اگر ضرری هم بر همسایگان از جمیع جهات وارد شد چه اهمیتی دارد ؟
مسئولان امر هم که ...
...
بگذریم!
...
اشتراک تمامی این لحظات ،
به فراموشی سپرده شدن آن سکوت و آرامش پیشین است ...
...
و شاید این اتفاقات نشانگر این باشد که ،
زندگی همیشه بر یک حالت "ثابت" استوار نیست ...
تغییر می کند ،
به چشم بر هم زدنی ...
...
و تو چاره ای نداری جز آنکه تحمل کنی و قدردان باشی ،
قدردان آنچه داری ... که "بدتر از این که هست" نشود ...
...
..
.
خانه ساکت است و آرام ...
سکوت به معنای واقعی کلمه ...
چه لذتی می بری از این آرامش و سکوت ...
قدرش را اما بی شک نمی دانی ...
...
و حال امروز قریب به 6 ماه است که آن سکوت و آرامش ،
جای خود را به سر و صدا و شلوغی داده ...
دیگر از آرامش دیروز خبری نیست ...
لحظه ای صدای کوبیدن و خراب کردن ،
لحظه ای دیگر صدای آهن هایی که بر زمین می خورند ،
سر و صدای کارگران که بی دغدغه مشغول کار خویش اند ،
و با داد و فریاد ، یکدیگر را صدا می زنند ...
لحظه ای صدای ماشین های سنگین و دود و گرد و خاک ،
لحظه ای صدای شکستن شیشه ای از شیشه های ساختمان ،
که به دلیل اشتباه و بی توجهی کارگران و کارفرمایانشان! رخ داده ...
لحظه ای پرتاب شدن یک چوب! بزرگ از بالای ساختمان ،
و نگرانی مداوم که در حال بیرون رفتن و داخل شدن به ساختمان ،
چیزی بر سر تو یا دیگر اعضای خانواده فرود نیاید!
لحظه ای جر و بحث با کارفرمایان ! به دلیل بی توجهی و خودخواهی شان ،
و لحظاتی مشابه ...
...
دیگر ، صبح ها ( حتی در روزهای تعطیل ) ،
نمی توانی با خیال راحت بخوابی!
چرا که کارگران راس ساعت 7 از خواب برمی خیزند و سر و صداها آغاز می شود ...
و چون میخی بر روح و روانت کوبیده می شود!
استراحت بعد از ظهر ها هم قاعدتا بی معناست! ،
چرا که کارگران وقت نمی شناسند و باید به وظیفه خود عمل کنند!
و انصافا تقصیری هم ندارند!
...
از کارفرمایان! خواهش میکنید ساعت شروع کارشان منظم تر باشد ،
در رعایت نکات ایمنی توجه بیشتری داشته باشند ،
خسارت های وارده را جبران کنند ،
رعایت حال همسایگان را بکنند ،
...
و آنها بی تفاوت به آنچه می گویید به کار خویش مشغولند ،
و نه تنها توجهی به این موضوع ندارند ،
که حتی برای حفظ ظاهر هم که شده عذرخواهی نمی کنند!
بلکه طلبکار هم هستند و در این میانه باید به خاطر انتقاد و سخن منطقی ،
تندی و برخورد بدشان را نیز تحمل کنی !
به تنها چیزی که فکر نمی کنند آسایش و آرامش همسایگان است و
اساسا برایشان مهم نیست که این حقوق ، پایمال شود ...
تنها به سود شخصی خود می اندیشند و کم کردن هزینه ها و ...
حال اگر ضرری هم بر همسایگان از جمیع جهات وارد شد چه اهمیتی دارد ؟
مسئولان امر هم که ...
...
بگذریم!
...
اشتراک تمامی این لحظات ،
به فراموشی سپرده شدن آن سکوت و آرامش پیشین است ...
...
و شاید این اتفاقات نشانگر این باشد که ،
زندگی همیشه بر یک حالت "ثابت" استوار نیست ...
تغییر می کند ،
به چشم بر هم زدنی ...
...
و تو چاره ای نداری جز آنکه تحمل کنی و قدردان باشی ،
قدردان آنچه داری ... که "بدتر از این که هست" نشود ...
...
..
.
اشتراک در:
پستها (Atom)