۱۳۸۳/۱۲/۰۷

اين هم همان چشم بصيرت ،
كه از نبودنش مي ناليدي ...
خواب هم نمي بيني ،
كه حقيقتش ، بي هيچ كم و كاستي ،
قابل رويت است!
نشانه ها را بارها و بارها ، تا كنون ،
با همين چشمان ظاهر ي ات ، رويت كرده اي ...
خوابي يا بيدار ؟
به نظر خواب آلود مي آيي از درون ،
كه اگر بيدار بودي ،
از نداشتن چشم بصيرت و
نديدن نشانه هاي مثبت ،
سخن نمي گفتي ...
اي كاش براي هميشه بيدار ميشدي ،
نه براي لحظه اي و بعد خوابي مكرر .
اي كاش ...

۱۳۸۳/۱۲/۰۴

همراه شو عزيز
همراه شو عزيز
تنها نمان به درد ...
كين درد مشترك
هرگز جدا جدا
درمان نمي شود ...
دشوار زندگي
هرگز براي ما
بي رزم مشترك آسان نمي شود ...

تنها نمان به درد ،
همراه شو عزيز ،
همراه شو ، همراه شو ، همراه شو عزيز ...
تنها نمان به درد
كين درد مشترك ،
هرگز جدا جدا ،
درمان نمي شود ...

دشوار زندگي
هرگز براي ما
بي رزم مشترك آسان نميشود ......


اين تصنيف زيبا را با صداي علی محمد تهرانی بشنويد

۱۳۸۳/۱۲/۰۲

بدون شك نمي توان ايثار يك انسان را
در اوج تشنگي و نياز به آب (يا هر چيز ديگر) ،
ناديده گرفت ...
...
نه به خاطر آب و نه به خاطر تشنگي ،
كه اينها تنها نشانه هايي بيش نيستند ،
بلكه به خاطر هدفي والاتر ،
در آن لحظات طاقت فرسا و جانسوز ،
به خود نيانديشد و به ياد ديگران باشد ...
نه تنها "يادشان" ،
كه هستي خود را به خاطرشان به خطر بيندازد ....
...
سخت است ...
بايد قبول كرد كه فراتر از حد و توان ماست ،
اين از خودگذشتگي و اين ايثار ...
...
اي كاش وراي تمام ظواهر و كارهاي معمول اين روزها ،
تنها لحظه اي به اين ايثار مي انديشيديم
و راهي براي "ذره اي" آن گونه بودن در زندگي ،
جستجو مي كرديم ...
...
هر چند كه اگر چنين كرده بوديم ،
حالا وضعمان اين گونه نبود ...

۱۳۸۳/۱۱/۲۵

اگر با قاعده بودن رو مساوي با "صداقت و صراحت و يكرنگي" بدونيم ....
....
ظاهرا تاريكي ها ، تنها تو زندگي آدمهاي بي قاعده رخ نميده ،
كه چه بسا اساسا تو زندگي اونها رخ نده!
بلكه اين آدمهاي باقاعده هستند كه هميشه تاريكي هاي اين دنيا ،
به دنبالشون بودن و يك لحظه هم رهاشون نكردن ....
مگر زماني كه "قاعده ها" رو رها كرده باشن ...
....
در نتيجه ظاهرا تو اين دنياي غريب بايد "بي قاعده" بود ،
چرا كه دلها آمادگي مواجهه با اين صفات رو ندارند .....
.....
...
..
.

۱۳۸۳/۱۱/۲۱

نه!
زندگي ميتونست خيلي خيلي ،
زيباتر و شيرين تر باشه ....
...
تلخي ها و تاريكي ها و
ناراحتي ها و دلتنگي ها ،
ميتونست برطرف بشه اگر ....
...
بگذريم.
كه از طرفي هر دو مقصريد ،
و از طرفي ديگر هر دو بي تقصيريد ...
از نگاهي ، يك نفر بيشتر مقصر به نظر مي رسد ،
اما بخشي از تقصيرش را دليلي موجه مي پوشاند ...
و از نگاهي ديگر ، نفر ديگر و ....
....
چه بگويم ، كه گفتنم را نيز فايده اي نباشد .
....
خدايا ،
زندگي ميتوانست زيباتر از اين باشد ،
نميتوانست ؟
......
.....
...
..
.

۱۳۸۳/۱۱/۲۰

ظاهرا جز خواب راه ديگري براي رفع خستگي اين روزها ،
نخواهم يافت ...
خوابي به اندازه "بي خوابي" يك شب تا صبح ...
خوابي به اندازه تمام دشواريهاي اين روزها ...
....
تا كه "شايد" بعد از اين خواب ،
ديگر اثري از خستگي ها نماند ....

۱۳۸۳/۱۱/۱۷

مهم ،
تنها "نيت" آدمهاست و بس ...
حواشي قضايا و "قضاوت" ديگران ،
بي شك ،
در برابر اين نيت ،
اهميت چنداني نخواهد داشت ....
...
اگر هم نيت ، "خيلي" مهم باشد ،
بايد آن حواشي و قضاوت ها را به جان خريد .......

۱۳۸۳/۱۱/۱۵

همه آنچه ديروز نوشتم يك طرف .
همه آنچه امروز در ذهن دارم نيز يك طرف.
...
نوشته ديروز در ابعاد و شرايط خودش صحيح بود ...
تصور امروز نيز از نگاهي ديگر ...
...
حق با توست ياشار ...
در شرايطي اين چنين ،
جز "سكوت" كار ديگري نتوان كرد ...
اگر هم كار ديگري باشد ،
نفعش بيش از سكوت نخواهد بود ...
درست به مانند دو راهي مي ماند ،
كه مجبوري هيچ كدام از راهها را انتخاب نكني ،
و در محل فعلي خود باقي بماني ،
تا چه زماني ... ، دست تو نيست ...
..........
..........

۱۳۸۳/۱۱/۱۴

نه اين راهش نيست ...
حتي اگر امكان انتخاب هم نداشته باشي
و حتي اگر نه بهترين ، كه بد و بدترين هم نباشد ،
باز هم انتخاب "سكوتي اين چنين" خطاست ...
...
اگر هم "سكوت" تو را برگزيده ،
خود بايد بيرون براني اش ....
...
تنها در يك صورت است كه سكوت ، خوب است و مفيد ...
آن هم زماني است كه با اين سكوت ،
آرامشي نصيب انسان شود ،
يا دردي و ناراحتي از او دور شود ...
...
اما در وضعيتي اين چنين ،
گمان نميكنم اين سكوت را نفعي و آرامشي نهفته باشد ...
پس آن را بشكن و به دور بريز .....
...
قبول دارم كه اين روزها زشتي ها و تاريكي هاي اين دنيا ،
بيشتر از زيبايي هايش به چشم مي آيد ...
حكمت اين موضوع را اما نميدانم ....
تنها يك چيز ميدانم و بس ،
و آن اينكه روزي روشنايي جاي تاريكي را خواهد گرفت ، بي شك .