۱۳۸۲/۱۲/۱۸

گاهي اوقات ، سدي محكم و و طولاني ،
چنان در مقابل انسان قرار مي گيرد ،
كه تمام اميد و دلخوشي و شور و شوق او را محو مي كند ...
گويي ديگر راه و روشي نمانده كه از مقابل آن سد بگذري ،
يا از راهي بروي و سد را دور بزني ...
به معجزه مي انديشي و اينكه از طريقي و راهي!
مشكل پيش رويت بي هيچ زحمتي و دردسري ، حل شود...
ولي خود بهتر از هر كس مي داني كه جز تلاش خودت ،
و البته ياري او ،‌ راهي بر عبور از سد ، وجود ندارد...

هیچ نظری موجود نیست: