۱۳۸۸/۰۱/۲۶

برای اولین باره که اومدم دندون پزشکی!
دندونم شکسته و احتمالا باید پر یا عصب کشی بشه ...
دکتر عملیات! رو شروع میکنه ...
احساس می کنم یه اره ای داره دندونام رو می تراشه!
تحمل می کنم ...
تا اینکه صبرم تموم میشه و به دکتر اشاره میکنم که درد زیاد شده!
و در همین لحظه دکتر میگه کار تمومه و باقیش می مونه واسه دفعه بعد!
...
از دندونپزشکی بیرون میام ...
و قدم می زنم ...
خوب نمی تونم حرف بزنم ...
به این فکر میکنم که شاید درد دندون از همه ی دردهای دیگه بدتر باشه!
بعد یاد این می افتم که اصلا قدر دندونام رو ندونستم!
و طبعا قدر سلامتی رو ...
...
..
.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام پیرمرد!
هوای زلف را که نداشتی
هوای دندان را داشته باش
سالت خوش

taravat گفت...

حالا از کجا خبر داری هوای زلف رو نداشتم ؟ ;)