۱۳۸۴/۰۴/۰۹

گر چه از آتش دل چون خم مي در جوشم
مهر بر لب زده خون مي خورم و خاموشم
،
قصد جان است طمع در لب جانان کردن
تو مرا بين که درين کار به جان مي کوشم
،
من کي آزاد شوم از غم دل چون هر دم
هندوي زلف بتي حلقه کند در گوشم
...
..
.

هیچ نظری موجود نیست: