۱۳۸۳/۰۳/۰۱

روزها مي گذرند پي در پي ....
...
با خود مي گويي فردا ديگر مثل امروز نخواهد بود!
فردا ديگر سرانجام دردهاست ...
فردا ديگر مشکلي نخواهي داشت!
فردا ديگر نفسي راحت خواهي کشيد ...
فردا ديگر از ته دل ، لبخند خواهي زد ، به روي زندگي ، دنيا و آدم هايش ....
فردا ديگر غمي نخواهي داشت ...
فردا ديگر ....
...
روزها مي گذرند پي در پي ....
و تو هر روز با خود ، اين مي گويي : " فردا ديگر ... "
و فردايي اين چنين نمي بيني !
...
مي انديشي شايد اصلا فردايي اين چنين ، نباشد !
مي انديشي شايد بيش از حد خوش خيالي و اميدوار !
...
با اين وجود آن ذره ناچيز " اميد " هنوز در قلبت چشمک مي زند ...
با اينکه حس ميکني به اين زودي ها ، "فردا" نخواهد رسيد .

هیچ نظری موجود نیست: