۱۳۸۲/۱۲/۰۹

دوست عزيزي درباره "حسين" نوشته و چه زيبا نوشته ....
و به راستي كه :
حسين "مظلوم" نيست!
حسين با عظمت تر از آن است كه واژه مظلوم ، را به او نسبت دهيم .
حسين براي اينكه مردماني برايش بگريند ،‌ شهيد نشد !
براي اينكه مردماني بر سينه و سر بكوبند ، شهيد نشد!
براي اينكه مردمي برايش سياه بپوشند ،‌ شهيدنشد !
براي اينكه برايش شعرها و افسانه ها و داستان ها بسازند! ، شهيد نشد....
حسين شهادت را در آغوش كشيد تا ديگراني بدانند ،
مي توان در اين دنيا بر سر هدفي مقدس ايستاد
و تا دست يافتن به آن و تا سر حد جان ، مبارزه كرد!
مبارزه با ظلم و بي عدالتي و آرام ننشستن در مقابل زور .
بي تفاوت نبودن نسبت به تجاوز و غارت آزادي انسانها و ...
حسين شجاع بود!
حسين ، "انسان" بود! و "انسانيت" را به ما آموخت ...
فرشته نبود! نه!
او هم انساني بود چون ديگر انسانها ،
با اين تفاوت كه فراموش كرد ، محدوديت هاي دست و پاگير اين دنيا را
و خود را با آسمان پيوند زد ....
و چه زيبا بود و هست اين پيوند محكم و استوار آسماني.

۱۳۸۲/۱۲/۰۵

نميدونم چه كسي اين "خود فريبي" رو رواج داد كه :
"ايراني ها در جهان بهترينند! ، انسان ترينند! ، منظم ترينند! و .... "
....
به نظر من "بي نظم"تر از اين ملت ، كمتر ملتي رو مي توان پيدا كرد!
در اين ديار ، اصولا نظم و ترتيب و برنامه ريزي صحيح ، "اهميت" ندارد ......
اونچه مهمه تنها و تنها سمبلكاري و به سرانجام! رسوندن يه كار و
خلاص شدن از دست! اون هست و بس ....
"وجدان كاري" كه هيچ! اصلا نبايد بهش فكر كرد ....
همه يه جورايي ميخوان از زير كار و مسئوليتي كه بر عهدشون هست ، در برند!
پارتي بازي هم كه به شدت و وفور در معرض رويت هست!!!
و جالب اينكه ملت قهرمان ، هم هيچ گله و شكايت و اعتراضي نسبت به اين موضوع ندارند!
ميدونيد چرا ؟؟؟
چون خودشون هم بارها اين موضوع رو تجربه كردند و متاسفانه "مزه اش" رو چشيدند! ،
مزه پارتي بازي رو .
وضعيت اتوبوسها تو اين ديار ، به معناي واقعي كلمه ،‌ "افتضاحه" ....
مردم از سر و كله هم ميرن بالا تا سوار اتوبوس بشن ...
اكثر اوقات هم پا و دست! يه نفر ميمونه لاي در ....
و جالب هم اينكه "هيچ كسي" اعتراضي به اتوبوسراني نميكنه ...
اونها هم لابد فكر ميكنند ، مردم "راضي اند و شكرگذار! "
تو دانشگاهها كه مثلا قراره چندتا ! آدم "منظم" و "متخصص" تربيت! كنند ،
تنها چيزي كه وجود داره! "بي نظميه " .....
( از قصد گفتم "تنها چيزي كه وجود داره" چون چيز ديگري "وجود نداره" ! )
...
خلاصه كلام ؛
وضعيت نا اميد كننده ايه ....
و تا "تك تك" ما ، خودمون را در اين موارد اصلاح نكنيم ،
وضع ما همين خواهد بود و تغيير نخواهد كرد!

۱۳۸۲/۱۱/۳۰

و چه نازيبا و زشت است اين "شعبده بازي" كه به راه انداخته ايد ...
مي انديشيد پيروزي را نصيب خويش كرده ايد!
غافل از اينكه پرتگاه را به خود ، و خود را به پرتگاه نزديك تر كرده ايد!
دنيا را چون ثروتي پدري!!! مختص خود مي دانيد و
به گماني باطل ، عقل! و شعور خويش را بالاتر از مردم فرض كرده ايد ...
زرق و برق مقام و قدرت ، حقيقت و راستي را از چشمانتان دور ساخته ....
آن هنگام كه سيلي زمانه بر صورت و وجودتان ، چنگ انداخت ،
هر چند دير است ، اما بيدار خواهيد شد ...
وليكن آن بيداري ، خاموشي ابدي را نصيبتان خواهد كرد!

۱۳۸۲/۱۱/۲۷

روان انساني خود خداست
و همه وجود خدا در درون آدمي جايگزين است
و نيازي نيست به اينكه او را در آن سوي جهان جستجو كنيم ،
زيرا كافي است كه به درون خود بنگريم.
...
..
.
سرگشته راه حق "نيكوس كازانتزاكيس"

۱۳۸۲/۱۱/۲۰

گوهر مخزن اسرار همان است كه بود*
حقه مهر ، بدان مهر و نشان است كه بود
،
عاشقان ،‌ زمره ارباب امانت باشند
لاجرم ،‌ چشم گوهر بار ، همان است كه بود
،
از صبا پرس كه ما را همه شب تا دم صبح
بوي زلف تو همان مونس جان است كه بود
،
كشته غمزه خود را به زيارت درياب
زانكه بيچاره همان دل نگران است كه بود
،
حافظا باز نما قصه خونابه و چشم
كه درين چشمه همان آب روان است كه بود

*به ياد نادر عزيز

۱۳۸۲/۱۱/۱۴

فاصله ي بين خوشي ها و ناخوشي ها ،
شايد حتي كمتر از يك چشم به هم زدن باشد!
ديروز در اين ساعت ، خوشحالي و سرحال و سرمست ،
و امروز در در همين لحظه ناراحتي و دلگير ...
شايد ديروز اصلا فكر نميكردي كه امروز ،
اين چنين نا اميد و ناراحت باشي ،
و صد البته ، شايد امروز نيز ،
حتي سايه اي از خوشحالي فردا به ذهنت خطور نكند!
...
دنياي عجيبي است !
به كوچكترين چيزي اميدوار و خوشحال ميشوي ...
و از كوچكترين ناملايماتي ، دلگير و رنجور ....
نميداني بايد به چيزي دل ببندي يا نه ؟
تنها مي داني همه چيز موقتي است!
حتي زندگي ات در اين دنيا ، ‌با تمام مخلفاتش!

۱۳۸۲/۱۱/۱۳

و "تو" وجود داشتي ......
و "تو" وجود داري .....
مگر ميشود ، نباشي ؟؟؟
در نبود "تو" ، دنيا مفهوم و ارزشي دارد ؟؟؟
دنيا تمام زيبايي اش را از لطف و مهرباني تو ، وام گرفته ....
و اگر نبود ، آن "مهرباني" تو ،
آيا حتي لحظه اي ، زيستن در اين دنيا ، امكان پذير بود ؟
....