۱۳۸۲/۱۱/۰۵

مراقب سئوالات رو ميده دستم ....
يه نگاه به سئوالها مي اندازم ....
تو پوست خودم نمي گنجم ...
همه سئوالها به نظرم آشنا ميان ....
خستگي اون همه زحمتي كه هفته قبل كشيدم ،‌ " در رفت! "...
خوشحالم ....
تند و تند مشغول جواب دادن ميشم ...
البته اون جور هم نيست كه جواب همه سئوالها رو بدونم ،
اما فارق از اينكه نمرم عالي بشه يا متوسط ،
چيزي كه واسم خوشحال كننده است ،
آرامشيه كه تو جواب دادن به سئوالات نصيبم شده ....
هيچ چيز بهتر از اين "آرامش" نيست ....
...
اي كاش در آزمونهاي زندگي هم ،
"سئوالات" به نظرمون آشنا بياد ....
و بتونيم با " آْرامش " و " اميد " ، اونها رو پشت سر بگذاريم ....
اي كاش از آزمونهاي به ظاهر سخت و دشوار زندگي ، نهراسيم
و يادمون نره كه :
پشت هر پيچيدگي و دشواري ، سادگي فوق العاده اي ، موج ميزنه ....
....

هیچ نظری موجود نیست: