۱۳۸۹/۰۷/۱۳

یک دوست،
یک دیدار،
صدها خاطره،
لحظات تلخ و شیرین گذشته ،
...
بعد از مدت ها ،
دوستی عزیز را زیارت کردم
دوستی که به این سادگی سعادت دیدار و هم صحبتی اش نصیب ما نمی شد...
اما این بار بخت با ما یار بود و دیدار میسر شد.
به یاد گذشته ها و آنچه گذشت ،
با هم قدم زنان خاطرات را ورق زدیم ...
بخشی از خاطرات شیرین بودند و خنده بر لبانمان نشاندند...
و برخی دیگر نیز ما را به فکر فرو بردند...
این دوستی حداقل برای من برکات فراوانی را داشت...
بی شک اگر با تجربه و نگاه کنونی ،
به گذشته برمی گشتیم ،
رفتارمان تا حد بسیار زیادی تغییر می کرد...
گرچه مثبت یا منفی بودن آن را لزوما نمی توان پیش بینی کرد...
...
در نهایت برای یاشار ،
این شعر را زمزمه کردم که از نگاه من ،
نهایت کار اکثر ما انسان ها در این دنیا را بازگو می کند... ،
و هر بار که به این شعر می اندیشم وجودم به لرزه می افتد :
...
افسوس هر آنچه برده ام باختنی است
بشناخته ها تمام نشناختنی است
برداشته ام هر آنچه باید بگذاشت
بگذاشته ام هر آنچه برداشتنی است

...
بگذریم ...
دیدار لذت بخشی بود...
یاشار عزیز همیشه شاد و سربلند باشی...
به امید دیدارهای مجدد...
...
..
.

۲ نظر:

ناشناس گفت...

ده سال دیگر :
یک دوست،
یک دیدار،
...
چندسال دیگرتر :
حالا که یاشار دستش از این جهان و وبلاگ کوتاه شده و به کل رفته است دوباره می خواهم این مطلب را بنویسم:
یک دوست،
یک دیدار،
...
صد سال دیگر:
از قول پدر بزرگ که دیگر دستش می لرزد من سیاوش (نوه ی دختر ایشان) می نویسم:
یک دوست،
یک دیدار،
...


چند صد سال دیگر زمان عمر نوح! رو به ملک الموت:
بذار تو این وبلاگ یه مطلب بنویسم بعد خدمت می رسم:

یک دوست،
یک دیدار،
...
وصیت:
اینکه من این مطلب را بنویسم و بمیرم بهتر است یا ننوشته و ناکام از جهان وبلاگ بروم:
یک دوست،
یک دیدار،
...
افسوس هر آنچه برده ام باختنی است
بشناخته ها تمام نشناختنی است
برداشته ام هر آنچه باید بگذاشت
بگذاشته ام هر آنچه برداشتنی است

طراوت گفت...

:))