یک دوست،
یک دیدار،
صدها خاطره،
لحظات تلخ و شیرین گذشته ،
...
بعد از مدت ها ،
دوستی عزیز را زیارت کردم
دوستی که به این سادگی سعادت دیدار و هم صحبتی اش نصیب ما نمی شد...
اما این بار بخت با ما یار بود و دیدار میسر شد.
به یاد گذشته ها و آنچه گذشت ،
با هم قدم زنان خاطرات را ورق زدیم ...
بخشی از خاطرات شیرین بودند و خنده بر لبانمان نشاندند...
و برخی دیگر نیز ما را به فکر فرو بردند...
این دوستی حداقل برای من برکات فراوانی را داشت...
بی شک اگر با تجربه و نگاه کنونی ،
به گذشته برمی گشتیم ،
رفتارمان تا حد بسیار زیادی تغییر می کرد...
گرچه مثبت یا منفی بودن آن را لزوما نمی توان پیش بینی کرد...
...
در نهایت برای یاشار ،
این شعر را زمزمه کردم که از نگاه من ،
نهایت کار اکثر ما انسان ها در این دنیا را بازگو می کند... ،
و هر بار که به این شعر می اندیشم وجودم به لرزه می افتد :
...
افسوس هر آنچه برده ام باختنی است
بشناخته ها تمام نشناختنی است
برداشته ام هر آنچه باید بگذاشت
بگذاشته ام هر آنچه برداشتنی است
...
بگذریم ...
دیدار لذت بخشی بود...
یاشار عزیز همیشه شاد و سربلند باشی...
به امید دیدارهای مجدد...
...
..
.
اشتراک در:
پستها (Atom)