وقتی برای بنده ای از بندگان خدا خالصانه و تنها برای خاطر خودش ،
انرژی می گذاری ...
زمان صرف می کنی ...
به او فرصت دوباره می دهی ...
با وجودی که ذاتا شایسته هیچ کدام از این ها نیست ...
اما با خود می اندیشی :
شاید توانست از این فرصت ها برای خود زندگی بسازد ...
شاید توانست استعدادهای خود را بروز دهد ...
شاید توانست با بهره گیری از این فرصت ها ،
انرژی می گذاری ...
زمان صرف می کنی ...
به او فرصت دوباره می دهی ...
با وجودی که ذاتا شایسته هیچ کدام از این ها نیست ...
اما با خود می اندیشی :
شاید توانست از این فرصت ها برای خود زندگی بسازد ...
شاید توانست استعدادهای خود را بروز دهد ...
شاید توانست با بهره گیری از این فرصت ها ،
به پیروزی های بزرگ دست پیدا کند ...
و ...
همین که به این نتایج مثبت می اندیشی ...
خوشحال می شوی و لبخند می زنی از اینکه شاید بتوانی ،
و ...
همین که به این نتایج مثبت می اندیشی ...
خوشحال می شوی و لبخند می زنی از اینکه شاید بتوانی ،
عاملی کوچک باشی بر پیشرفت و پیروزی یک انسان دیگر ...
که هیچ رابطه ی نسبی و یا عاطفی هم با او نداری ...
...
زمان می گذرد ...
او آن طور که باید از فرصت ها استفاده نکرده ...
با این وجود اما تو فرصت ها را از او دریغ نکرده ای ...
و حتی بیش از آنکه باید از او پشتیبانی کرده ای ...
و حال ،
او به جای تشکری خشک خالی و یا حداقل استفاده بهینه از فرصت ها ،
طلبکار شده و معترض است که تو !!! ،
که هیچ رابطه ی نسبی و یا عاطفی هم با او نداری ...
...
زمان می گذرد ...
او آن طور که باید از فرصت ها استفاده نکرده ...
با این وجود اما تو فرصت ها را از او دریغ نکرده ای ...
و حتی بیش از آنکه باید از او پشتیبانی کرده ای ...
و حال ،
او به جای تشکری خشک خالی و یا حداقل استفاده بهینه از فرصت ها ،
طلبکار شده و معترض است که تو !!! ،
از دادن فرصت های بیشتر به او خودداری کرده ای ...
که تو جلوی پیشرفت او را گرفته ای ...
و ...
...
دلت می گیرد ...
یک لحظه پشیمان می شوی از آن هدف اولیه ...
به خود لعنت می فرستی ...
این جمله را که آدمیان لیاقت مهر و محبت اضافی را ندارند در ذهن می پرورانی ...
...
به فکر فرو می روی ...
آیا محبت کرده بودی که بنده ای در آینده تو را تکریم کند ؟
یا محبت کرده بودی که بنده ای در آینده پیشرفت کند ؟
نباید دلگیر باشی!
اگر او لیاقت داشته باشد از فرصتی که روزگار به واسطه ی تو در اختیارش قرار داده ،
استفاده خواهد کرد و بهره مند خواهد شد ...
و اگر لیاقت نداشته باشد هم ،
خود اوست که سرافکنده است و از فرصتی بزرگ خود را محروم کرده ...
اینکه قدردان محبت تو نباشد هم از جهالت اوست ...
که تو جلوی پیشرفت او را گرفته ای ...
و ...
...
دلت می گیرد ...
یک لحظه پشیمان می شوی از آن هدف اولیه ...
به خود لعنت می فرستی ...
این جمله را که آدمیان لیاقت مهر و محبت اضافی را ندارند در ذهن می پرورانی ...
...
به فکر فرو می روی ...
آیا محبت کرده بودی که بنده ای در آینده تو را تکریم کند ؟
یا محبت کرده بودی که بنده ای در آینده پیشرفت کند ؟
نباید دلگیر باشی!
اگر او لیاقت داشته باشد از فرصتی که روزگار به واسطه ی تو در اختیارش قرار داده ،
استفاده خواهد کرد و بهره مند خواهد شد ...
و اگر لیاقت نداشته باشد هم ،
خود اوست که سرافکنده است و از فرصتی بزرگ خود را محروم کرده ...
اینکه قدردان محبت تو نباشد هم از جهالت اوست ...
و بی شک خود اوست که از این بابت متضرر خواهد شد ...
...
..
.
...
..
.