یک رابطه ممنوعه ،
یک لذت چند دقیقه ای ...
- که البته این چند دقیقه ، بارها تکرار و تکرار میشود ، به هوای همان لذت اول -
یک آدم را از اوج عزت به قعر حقارت می کشاند ...
...
دیروز سرفراز ،
در چشم بر هم زدنی تبدیل میشود به امروز حقارت و در بند بودن و در بند ماندن ...
...
نه به خاطر بد بودن لذت ،
که لذت به خودی خود زیباست و ارزشمند و گرانبها ...
و نه لزوما به خاطر ممنوعه بودن رابطه ،
که هر رابطه ی ممنوعه ای ، لزوما بد و دردسرساز نیست ...
...
بلکه به خاطر به حساب نیاوردن آینده ...
نادیده انگاشتن اینکه بعد از این رابطه ،
قرار است چه شود ؟
حساب زن و فرزند چه میشود ؟
آن همسر بی گناه ،
اگر در این نقطه قرار داشت ، آیا مجاز به انجام چنین کاری بود ؟
...
و همین طور تکلیف آن دختر چیست که به هر دلیل ،
- خواست خود و یا اجبار و یا فریب و یا هر چیز دیگر -
وارد چنین رابطه ای شده ...
شاید هم مقصر همین دختر باشد!
که با زرق و برق و زیبایی ظاهری ،
مردان چشم پاک! را فریب می دهد ...
و در این میان لابد باید اراده ی این مردان را به کل نادیده گرفت ؟؟؟
...
موش و گربه بازی تا به کی ادامه دارد ؟
تا به کی باید از دیگران پنهان کنند خود را ؟
و فرداها را چه خواهند کرد که دیگر گریزی از پنهان شدن حقیقت وجود نخواهد داشت ...
...
می ارزد به این چند لحظه لذت ،
و در مقابل متحمل حقارت شدن و اضطراب و نگرانی از هزار و یک موضوع نگران کننده ...
...
اشک بریزی و بگویی که به انتها رسیده ای و دیگر زندگی برایت ارزشی ندارد!
این زندگی بی ارزش ،
و این نگاه حقارت آمیز را آیا دیروز وجود این رابطه نیز داشتی ؟
...
در کسری از ثانیه و به چشم بر هم زدنی ،
یک مرد چنان اسیر و در بند یک دختر می شود ،
که تمام زندگی و خانواده اش را تحت تاثیر قرار می دهد
و تمام غرور و عزت پیشین خود را ،
در برابر دیگران بر باد می دهد ...
...
ابتدای رابطه حرف از این است که این دختر را تنها برای سرگرمی و گذران وقت می خواهد ...
و دیر زمانی نمی گذرد که ورق برمی گردد ...
شکی نیست که آنچه "برداشت" کرده و از آن بهره مند شده ، روزی باید "پس" دهد ...
و از این زاویه ، شاید آن دختر را نیز نباید نکوهش کرد ...
...
دختری که در یک حادثه ناگهانی به ناگاه وارد زندگی او می شود ...
و ذاتا از هیچ ارزش و اعتبار دیگری جز زیبایی و جذبه جسمانی برخوردار نیست ...
...
یک رابطه ممنوعه ،
یک لذت چند دقیقه ای ...
- که البته این چند دقیقه ، بارها تکرار و تکرار میشود ، به هوای همان لذت اول -
و یک حقارت ماندگار ،
تا همیشه ...
و این داستان ادامه دارد .....