۱۳۸۶/۰۱/۰۲

سال 85 ،
همچون سال های قبل ،
سالی بود مملو از حادثه و رخداد ،
مملو از شادی و تلخی ،
مملو از شگفتی و نگرانی ،
و ....
اما هر چه بود ،
به چشم بر هم زدنی ؟ بگذشت!
...
سال بدی نبود!
مثبت و منفی را هر دو با هم دارا بود! ...
ولی در مجموع ،
کفه ی مثبت ،
بیشتر سنگینی می کرد ...
و این موضوع بی شک ، جای شکر دارد ...
...
در سالی که گذشت ،
تجارب زیاد و گران بهایی را کسب کردم ...
مرحله ی مهمی از تحصیل به پایان رسید ...
از مرحله ی مهم و سخت دیگری خلاص! شدم ...
با آدمهای عجیب و مختلف ،
با سلایق و نگاه ها ،
و اخلاق و خصوصیات مختلف آشنا شدم ...
...
به عکاسی رو آوردم!
و عکاسی ،
بهانه ای شد برای سفر در این سرزمین ،
و جستجو کردن زیبایی ها ...
...
و لذت ثبت این زیبایی ها ،
بی شک یکی از شیرین ترین لذت هایی بود ،
که در سالی که گذشت نصیبم شد!
...
به مانند هر سال ،
حرص زیاد خوردم از وضع جامعه و زندگی ،
و رفتار مردمان این سرزمین با یکدگر ،
و عملکرد ناصواب مسئولین امر ،
و هزاران امر دردبرانگیز دیگر ...
...
به وضع جامعه که نگاه میکنم ،
در قیاس با سال قبل ،
به نظر نمی رسد که اوضاع بهتر شده باشد! ،
- به قول دوستی - اگر بدتر نشده باشد!
...
در یک کلام ،
آینده ، روشن نیست! ،
که تار است و تاریک و لرزان ...
...
با تمام این اوصاف اما ،
دوست دارم در این بهار دوباره ،
و در این فصل سرزندگی و نشاط ،
به همه چیز ،
- حتی به تاریکی ها -
روشن و مثبت بنگرم ...
و امیدوار باشم به آینده ای زیبا ..
و روزهایی شیرین و رویایی ...
و آرامشی جاودانه ...
...
لحظه ای از این اندیشه و خیال نمی گذرد ،
که بر لبانم لبخندی شیرین ، نقش می بندد!
همین لبخند و امید لرزان بس است مرا ! ... ،
اگر قدرش را بدانم و حفظش کنم ...
...
پیش به سوی آغاز سالی نو ،
و روزهایی شیرین و خاطره برانگیز و زیبا ...
با قدم هایی استوار و محکم ...
...
آینده در دستان ماست ،
اگر خود بخواهیم و اراده کنیم ...
سال نو مبارک!
...
..
.

هیچ نظری موجود نیست: