بهش میگم کار رو جدی بگیر اما
نه در حد اینکه دیگه زندگی ات بشه فقط کار و کار و کار ...
نه اینکه به خاطر کار ، سلامتی ات رو از دست بدی ...
نه اینکه به خاطر کار ، جونت رو بگذاری وسط و از دستش بدی ...
نه اینکه به خاطر کار ، در فشار روحی شدیدی غوطه ور باشی ...
نه اینکه به خاطر کار ، آرامشت رو از دست بدی ...
نترس!
اینجا نشد جای دیگه!
نه اینجا تحفه است و نه اینجا آخر دنیاست!
خوبه اگر بتونی با تلاش به موقعیت هایی که میخوای دست پیدا کنی ... ،
اما هر چیزی حد و اندازه ای داره ...
نباید برای بدست آوردن یک چیز خوب ، هزاران چیز خوب تر رو از دست بدی ...
چون فردا پشیمون میشی ...
به عقب که برمیگردی می بینی چیزهایی بدست آوردی ... ،
ولی در قبالش چیزهای مهمی رو از دست دادی که دیگه به دست آوردنی نیستند ...
یاد اون حرف مهدی می افتم که میگفت :
آدما سلامتی شون رو از دست میدن که به ثروت برسن ...
و بعد حاضرن تمام ثروتشون رو بدن که سلامتی شون رو دوباره به دست بیارن ...
و با این وجود ، هیچ وقت نمیتونن به سلامتی گذشته دست پیدا کنن ...
بهش میگم حرص نخور!
آروم باش!
همیشه به خودت بگو به فرض اگر این اتفاق منفی هم رخ بده چی میشه مگه ؟
دنیا به آخر میرسه ؟
یه آدم توانا همیشه موفقه ...
جاش مهم نیست!
موقعیتش هم مهم نیست!
مهم اینه که بدونی میتونی ...
و تلاش کنی برای رسیدن به خواسته هات ...
مهم اینه که شل نگیری زندگی رو ... ،
اما زیادی سفت گرفتنش هم از اون طرف پشت بوم افتادنه ...
بهش میگم هدف از همه ی این کارا اینه که به آرامش برسی ...
نه اینکه همون اول بسم الله آرامش فعلی ات رو هم از دست بدی ...
حرفام رو قبول میکنه ...
میره تو فکر و خداحافظی میکنه و میره ...
بعد خودم میرم تو فکر !
به این فکر میکنم که این حرفا که زدم براش ،
در مورد خودم هم ، خواه ناخواه صدق میکنه!
به طرز عجیبی آروم میشم!
انگاری همه ی این حرفا که از دهان من بیرون اومده ،
نشونه ای بوده برای خودم!
که از استرس و اضطراب و فکر و خیال این روزها بیرون بیام ...
که یادم نره هدف اون آرامشه است ...
که آدم توانا همیشه موفقه ... در هر کجا و در هر شرایطی ...
که باید در هر حال و در هر شرایط صبور بود و آرام ...
و رها از بند ناامیدی ها و استرس ها و اضطراب های گونه گون ...
و باید قدر این آرامش رو هم دونست که انصافا با هیچ چیز دیگری قابل معاوضه نیست ...
به من آرامش ببخش ای مهربان ......
...
..
.
نه در حد اینکه دیگه زندگی ات بشه فقط کار و کار و کار ...
نه اینکه به خاطر کار ، سلامتی ات رو از دست بدی ...
نه اینکه به خاطر کار ، جونت رو بگذاری وسط و از دستش بدی ...
نه اینکه به خاطر کار ، در فشار روحی شدیدی غوطه ور باشی ...
نه اینکه به خاطر کار ، آرامشت رو از دست بدی ...
نترس!
اینجا نشد جای دیگه!
نه اینجا تحفه است و نه اینجا آخر دنیاست!
خوبه اگر بتونی با تلاش به موقعیت هایی که میخوای دست پیدا کنی ... ،
اما هر چیزی حد و اندازه ای داره ...
نباید برای بدست آوردن یک چیز خوب ، هزاران چیز خوب تر رو از دست بدی ...
چون فردا پشیمون میشی ...
به عقب که برمیگردی می بینی چیزهایی بدست آوردی ... ،
ولی در قبالش چیزهای مهمی رو از دست دادی که دیگه به دست آوردنی نیستند ...
یاد اون حرف مهدی می افتم که میگفت :
آدما سلامتی شون رو از دست میدن که به ثروت برسن ...
و بعد حاضرن تمام ثروتشون رو بدن که سلامتی شون رو دوباره به دست بیارن ...
و با این وجود ، هیچ وقت نمیتونن به سلامتی گذشته دست پیدا کنن ...
بهش میگم حرص نخور!
آروم باش!
همیشه به خودت بگو به فرض اگر این اتفاق منفی هم رخ بده چی میشه مگه ؟
دنیا به آخر میرسه ؟
یه آدم توانا همیشه موفقه ...
جاش مهم نیست!
موقعیتش هم مهم نیست!
مهم اینه که بدونی میتونی ...
و تلاش کنی برای رسیدن به خواسته هات ...
مهم اینه که شل نگیری زندگی رو ... ،
اما زیادی سفت گرفتنش هم از اون طرف پشت بوم افتادنه ...
بهش میگم هدف از همه ی این کارا اینه که به آرامش برسی ...
نه اینکه همون اول بسم الله آرامش فعلی ات رو هم از دست بدی ...
حرفام رو قبول میکنه ...
میره تو فکر و خداحافظی میکنه و میره ...
بعد خودم میرم تو فکر !
به این فکر میکنم که این حرفا که زدم براش ،
در مورد خودم هم ، خواه ناخواه صدق میکنه!
به طرز عجیبی آروم میشم!
انگاری همه ی این حرفا که از دهان من بیرون اومده ،
نشونه ای بوده برای خودم!
که از استرس و اضطراب و فکر و خیال این روزها بیرون بیام ...
که یادم نره هدف اون آرامشه است ...
که آدم توانا همیشه موفقه ... در هر کجا و در هر شرایطی ...
که باید در هر حال و در هر شرایط صبور بود و آرام ...
و رها از بند ناامیدی ها و استرس ها و اضطراب های گونه گون ...
و باید قدر این آرامش رو هم دونست که انصافا با هیچ چیز دیگری قابل معاوضه نیست ...
به من آرامش ببخش ای مهربان ......
...
..
.