پريروز :
سر جلسه امتحان نشستي و با سرعت به سئوالات پاسخ ميدي ....
1 دقيقه تا پايان زمان امتحان باقيه .....
و ...... تمام!
به 2 تا سئوال که بلد هم بودي وقت نمي کني جواب بدي!
ديروز :
سر جلسه امتحان نشستي و از شدت سختي سئوالات ، خنده ات! گرفته .....
يک ساعت به انتهاي آزمون باقي است و سئوالات همچنان بهت "چشمک!" مي زنند ....
امروز:
سر جلسه امتحان نشستي و از شدت آسوني سئوالات به ترديد افتادي!
يک ساعت و نيم! تا پايان امتحان مونده!
مي ترسي نکته خاصي تو سئوالات باشه که متوجهش نشده باشي!
فردا :
...
..
.
زندگي هزار چرخ دارد و هزاران بار مي چرخد ،
به ابعاد گونه گون و با تفاوت و تناقضي حيرت انگيز.
۱۳۸۳/۰۴/۰۳
۱۳۸۳/۰۳/۲۰
۱۳۸۳/۰۳/۱۵
حال و هواي عجيبي است ،
حال و هوايي اين چنين آميخته با زلزله ...
البته اگر قرار بر کوچ کردن از اين ديار و هستي باشد ،
غمي نيست که بي شک بايد آن را پذيرا بود ....
اما مسئله اين است که لزوما زلزله با "مرگ" همراه نيست ....
و ديگر اينکه وقوع زلزله در تهران خود فاجعه اي است بس بزرگ ،
نه به اين معنا که در جاهاي ديگر ، فاجعه نبوده که نمونه اش را در "بم" شاهد بوديم ،
بلکه با در نظر گرفتن جمعيت شهر تهران و مرکزيت آن و عدم وجود هماهنگي هاي لازم ،
ناتواني مسئولان جهت مقابله با آن ، قدرت بالاي زلزله احتمالي و .....
که آنها که بعد از زلزله بمانند ، درد و رنجي بس عظيم انتظارشان را مي کشد ....
و بي شک کشور را تا مدتي فلج خواهد کرد ....
...
اما بايد واقعيت را پذيرفت ....
در کشوري که زلزله خيز است ،
بايد سالها قبل چاره اي جستجو ميکرديم ،
تا به هنگام وقوع زلزله و پس از آن قادر به کنترل و محدود کردن خسارات وارده باشيم!
اما و هزار اما که کدامين موضوع در اين ديار به سامان است که اين باشد ؟
...
در خبرها مي شنوم در ژاپن زلزله اي با قدرت زياد به وقوع پيوسته ، اما جان هيچ کس به خطر نيفتاده! ...
و به واقع اوضاع به هيچ وجه به هم نريخته ....
...
و در مقابل اينجا هنوز زلزله نيامده مردمانش از ترس ، روزها و شبها بر خود مي لرزند!
...
فرق ما و آنها در چيست ؟
در اينکه آنها درد را و زخم را يافتند و برايش هزينه کردند و چاره اي جستند ....
اما ما درد را مي بينيم و بر آن مي گرييم و فراموشش مي کنيم
و دوباره در مواجهه با درد ، اندوهگين مي شويم و ..... چرخه اي کوته بينانه را ادامه مي دهيم ....
...
درد در همين نزديکي است ...
زخم خود را نشان داده ...
فاجعه نزديک است ...
چاره اي اما جز نظاره اش نيست ...
...
توکل بر او ،
و اميد که درد ، براي مردمانش قابل تحمل باشد.
حال و هوايي اين چنين آميخته با زلزله ...
البته اگر قرار بر کوچ کردن از اين ديار و هستي باشد ،
غمي نيست که بي شک بايد آن را پذيرا بود ....
اما مسئله اين است که لزوما زلزله با "مرگ" همراه نيست ....
و ديگر اينکه وقوع زلزله در تهران خود فاجعه اي است بس بزرگ ،
نه به اين معنا که در جاهاي ديگر ، فاجعه نبوده که نمونه اش را در "بم" شاهد بوديم ،
بلکه با در نظر گرفتن جمعيت شهر تهران و مرکزيت آن و عدم وجود هماهنگي هاي لازم ،
ناتواني مسئولان جهت مقابله با آن ، قدرت بالاي زلزله احتمالي و .....
که آنها که بعد از زلزله بمانند ، درد و رنجي بس عظيم انتظارشان را مي کشد ....
و بي شک کشور را تا مدتي فلج خواهد کرد ....
...
اما بايد واقعيت را پذيرفت ....
در کشوري که زلزله خيز است ،
بايد سالها قبل چاره اي جستجو ميکرديم ،
تا به هنگام وقوع زلزله و پس از آن قادر به کنترل و محدود کردن خسارات وارده باشيم!
اما و هزار اما که کدامين موضوع در اين ديار به سامان است که اين باشد ؟
...
در خبرها مي شنوم در ژاپن زلزله اي با قدرت زياد به وقوع پيوسته ، اما جان هيچ کس به خطر نيفتاده! ...
و به واقع اوضاع به هيچ وجه به هم نريخته ....
...
و در مقابل اينجا هنوز زلزله نيامده مردمانش از ترس ، روزها و شبها بر خود مي لرزند!
...
فرق ما و آنها در چيست ؟
در اينکه آنها درد را و زخم را يافتند و برايش هزينه کردند و چاره اي جستند ....
اما ما درد را مي بينيم و بر آن مي گرييم و فراموشش مي کنيم
و دوباره در مواجهه با درد ، اندوهگين مي شويم و ..... چرخه اي کوته بينانه را ادامه مي دهيم ....
...
درد در همين نزديکي است ...
زخم خود را نشان داده ...
فاجعه نزديک است ...
چاره اي اما جز نظاره اش نيست ...
...
توکل بر او ،
و اميد که درد ، براي مردمانش قابل تحمل باشد.
اشتراک در:
پستها (Atom)