۱۳۸۷/۰۸/۰۶

وقتی برای بنده ای از بندگان خدا خالصانه و تنها برای خاطر خودش ،
انرژی می گذاری ...
زمان صرف می کنی ...
به او فرصت دوباره می دهی ...
با وجودی که ذاتا شایسته هیچ کدام از این ها نیست ...
اما با خود می اندیشی :
شاید توانست از این فرصت ها برای خود زندگی بسازد ...
شاید توانست استعدادهای خود را بروز دهد ...
شاید توانست با بهره گیری از این فرصت ها ،
به پیروزی های بزرگ دست پیدا کند ...
و ...
همین که به این نتایج مثبت می اندیشی ...
خوشحال می شوی و لبخند می زنی از اینکه شاید بتوانی ،
عاملی کوچک باشی بر پیشرفت و پیروزی یک انسان دیگر ...
که هیچ رابطه ی نسبی و یا عاطفی هم با او نداری ...
...
زمان می گذرد ...
او آن طور که باید از فرصت ها استفاده نکرده ...
با این وجود اما تو فرصت ها را از او دریغ نکرده ای ...
و حتی بیش از آنکه باید از او پشتیبانی کرده ای ...
و حال ،
او به جای تشکری خشک خالی و یا حداقل استفاده بهینه از فرصت ها ،
طلبکار شده و معترض است که تو !!! ،
از دادن فرصت های بیشتر به او خودداری کرده ای ...
که تو جلوی پیشرفت او را گرفته ای ...
و ...
...
دلت می گیرد ...
یک لحظه پشیمان می شوی از آن هدف اولیه ...
به خود لعنت می فرستی ...
این جمله را که آدمیان لیاقت مهر و محبت اضافی را ندارند در ذهن می پرورانی ...
...
به فکر فرو می روی ...
آیا محبت کرده بودی که بنده ای در آینده تو را تکریم کند ؟
یا محبت کرده بودی که بنده ای در آینده پیشرفت کند ؟
نباید دلگیر باشی!
اگر او لیاقت داشته باشد از فرصتی که روزگار به واسطه ی تو در اختیارش قرار داده ،
استفاده خواهد کرد و بهره مند خواهد شد ...
و اگر لیاقت نداشته باشد هم ،
خود اوست که سرافکنده است و از فرصتی بزرگ خود را محروم کرده ...
اینکه قدردان محبت تو نباشد هم از جهالت اوست ...
و بی شک خود اوست که از این بابت متضرر خواهد شد ...
...
..
.

۱۳۸۷/۰۷/۲۲

شکر تو ای یگانه که بالاخره تلاش ها و پیگیری هام نتیجه داد!
گرچه حالا مملووم از قسط و قرض هایی که باید از این پس بپردازم ... ،
اما با این وجود ،
لذت بخشه داشتن یک سواری ،
که گرچه لزوما اونی که میخواستی نیست ... ،
اما به هر حال سواریه دیگه!
همین که مثل آدم راه بره خودش غنیمته!
ضمن اینکه دیگه میتونم رو چیزای دیگه متمرکز شم و ذهنم رو آزاد کنم ...
شاید هم به قول پدرم به زودی عطش ماشین سواری از سرم بیفته!
نمیدونم!
مهم ترین نکته اما اینه که یادم نره تا دیروز خودم هم جزو پیاده گان بودم و به سواره بودن نباید غره شد!
و دیگه اینکه لطف دوستانی که تو خرید ماشین کمکم کردن رو هیچ وقت فراموش نکنم که ،
بدون لطف اونها این موضوع امکان پذیر نبود ...
...
..
.