۱۳۸۳/۰۲/۰۷

نه بسته ام به كس دل ،
نه بسته كس به من نيز ...
چو تخته پاره بر موج ،
رها رها رها من ........
...
گاهي وقتها اين رهايي آدم رو آزار ميده ،
اما از يه بعد ديگه اين رهايي هم صفاي خودشو داره ...
...
هر چند كه چاره اي نيست!
بايد با صفا و آزارش ساخت و سوخت ......

۱۳۸۳/۰۱/۳۰

صحرا صحرا دويده ام
سرگردان از پي تو
دريا دريا گذشته ام
در طوفان ، از پي تو
دست از دنيا كشيده ام ،
بي سامان ، از پي تو ...
از من از ما رهيده ام ،
دست افشان از پي تو ...
گيسوي تو دام بلا
ابروي تو تير فنا ،
دردت دواي دل ...
روي تو بهشت برين ،
موي تو بنفشه ترين ،
زنجير پاي دل ....
...
دنيا دنيا ، گشته ام به بوي تو
پنهان پيدا ، گر به گفتگوي تو
هر سو ، هر جا ، روي من به سوي تو
دردا دردا ، كي رسم به كوي تو ...
...
دستم بر دامن تو ،
بوي پيراهن تو ،
سوي چشم عاشقان ...
ياس و سوسن شكفد ،
دامن ، دامن شكفد
با يادت ز باغ جان ....
...
ديگر افتاده ام از پا
بر اين صحرا ...
در راهم صخره و خارا ،
خارا ، خارا ...
چون كشتي در دل طوفان
يارا ، يارا ...
دريا ، وي ساحل دريا
ما را ، ما را ....
...
شب و سحر
بنام تو ، ترانه مي خوانم ...
به شوق يك ، سلام تو
هميشه مي مانم ....
...
صحرا صحرا دويده ام ،
سرگردان از پي تو ...
دريا دريا گذشته ام ،
در طوفان از پي تو ...
دست از دنيا كشيده ام ،
بي سامان از پي تو ...
از من ، از ما رهيده ام ،
دست افشان از پي تو ...
يارا ، يارا .....
....
..
.
براي شنيدن اين اشعار زيبا با صداي عليرضا افتخاري
به قسمت سمت راست يه نگاه بندازيد! ...

۱۳۸۳/۰۱/۱۸

دوباره همه چيز مثل هميشه شروع شد!
آغاز مجدد زندگي!
اون هم تو اين شهر كه ترافيكش ، شب و روز آدم رو به "ديوانگي" نزديك ميكنه ...
آلودگي هواش هم ،‌حال و رمق واسه آدم باقي نميگذاره ....
اما با اين وجود ، دوباره شروع شد!
....
كرايه ماشين ها از همون اول سال ، خود به خود اضافه شده بود!
گويي اوني كه مي خواد كرايه بگيره از "انصاف" بويي نبرده
كه به هزار بهانه ، پول اضافي مي گيره و بعد هم به قول دوستان يه آب خنك روش ....
...
هر چند اگر نبودند اقوام ديگري كه به همين شغل شريف! مشغولند ،
و اگر خودم با چشمان خودم نمي ديدم ،
كه با چه مشكلاتي واسه درآوردن خرج زندگي و گذروندن اون ، مواجه اند ...
هيچ وقت به اين موضوع پي نمي بردم كه اون راننده هم با در نظر گرفتن مشكلاتش ، حق داره ....
كه مشكل از جاي ديگري ست ...
كه ....
...
بايد زندگي كرد ....
چاره ديگري هم نيست!
شايد ديگه به اين چيزها عادت كرديم ...
عادت هم نكرده باشيم ، بايد تحملشون كنيم!
جز بي خيال شدن و حرص نخوردن و لبخند زدن! ،
كار ديگه اي هم مگه ميشه كرد ؟
.
..
...